سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

حافظ بی سر وسامان!!!!

سلام

می خواهم در مورد مقاله مرحوم استاد محیط طباطبایی در باره حافظ با عنوان "خواجه فقیر" که در سال 1321 در مجله محیط چاپ  شده است بنویسم.ایشان دراین مقاله در مورد حافظ چنین آورده است:

"حافظ که امروز شهریار اقلیم سخن و فرمانروای ملک دلهاست ... در این خاک سفله پرور در زندگی خود نصیبی جز خون دل و بی سروسامانی نداشته و عمری را در زندان فقرو بی نوایی بسر برده است...."

و تا پایان این مقاله به همین صورت دم از شوربختی وبیچارگی حافظ زده وابیاتی رانیز در تائید این نظر آورده است.بنده با تمام احترامی که برای ایشان به عنوان یک حافظ پژوه قائل هستم نمی توانم با این عقیده موافق باشم!

یکی از دلایل من برای رد این ادعا لقبی است که ما حافظ را به آن لقب می شناسیم لقب"خواجه"در قرن هشتم وپیش از آن به کسانی که دارای ثروت و مکنت بوده ومنصب درباری داشته اند اطلاق می شده و به راحتی می توان در کتاب تاریخ بیهقی شواهد زیادی برای این ادعا یافت مانندخواجه احمد حسن میمندی،خواجه بوسهل زوزنی،خواجه بونصر مشکان و... که تمامی ایشان دارای مناصب عالی در دربار غزنویان بوده اند و از تمکن مالی برخوردار

دلیل دیگر من قطعه ای است از حافظ که در آن به کنایه جلال الدین مسعود شاه اینجو را -که از سال 738 تا 741 در شیراز برو بیایی داشت- دزد خوانده است:

خسروا دادگرا شیر دلا بحر کفا

ای جلال تو به انواع هنر ارزانی

همه آفاق گشاد وهمه اطراف گشاد

صیت مسعودی آوازه شه سلطانی

در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر

همه بربود به یک دم فلک چوگانی

دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر

گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی

بسته بر آخور او استر من جو می خورد

تبره افشاند وبه من گفت :مرا می دانی؟

هیچ تعبیر نمی دانمش این خواب که چیست؟

تو بفرما که در فهم نداری ثانی

در اینجا حافظ با رندی می گوید که من در خواب دیدم که اسب من در اصطبل پادشاه مشغول جو خوردن است !تعبیر این خواب چه می تواند باشد الا اینکه شاه اموال حافظ را در تملک گرفته است و او از نظر موقعیت اجتماعی و ثروت در شرایطی بوده که بتواند اینگونه سخن بگوید و شاه به اموال او نظر داشته باشد  و مهتر این بیت که :

در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر

همه بربود به یک دم فلک چوگانی

پس حافظ از نزدیکان دربار بوده واز شاه و وزیر صله ها دریافت کرده و اندوخته او مورد تعرض قرار گرفته است و بعید می نماید که چنین کسی در فقر و فاقه روزگار سپری کرده باشد البته دلایل دیگری هم در این مورد وجود دارد که در حوصله این مقال نمی گنجد تا مجالی دیگر

 

پ ن:دوست عزیزی برایم کامنت گذاشته اند که:

سلام.

نه فقر حافظ و نه مکنتش چیزی از مقام و منزلتش کم نمیکنه ! اما با درباری بودن ایشون مخالفم ، غیر ممکنه !

با خودم گفتم شاید این سوال برای دیگران هم مطرح شود به همین دلیل در  اینجا توضیح مختصری می دهم شاید بعدا بیشتر راجع به این مساله نوشتم واماجواب دوست عزیزم:

بنده در شان والای حافظ هیچگونه شکی ندارم وسالها باشعر او زندگی کردم اما بد نیست سری هم به دیوان حافظ بزنید ونگاهی به  قصاید :
"شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان.....از پرتو سعادت شاه جهان ستان" در مدح شاه شجاع
" زدلبری نتوان لاف زد به آسانی....هزار نکنه در این کار هست تا دانی" در مدح قوام الدین محمد صاحب عیاروزیر شاه شجاع
"سپیده دم که صبا بوی لطف جان گیرد.....چمن زلطف هوا نکته بر جنان گیرد" در مدح شاه شیخ ابواسحق
بیندازید تا به گواهی تاریخ وقصایدی که در انتساب آن به حافظ هیچ شکی وجود ندارد،امر بر شما ثابت شود و البته باید تکرار کنم که این امر چیزی از مقام والای حافظ کم نمی کند اما برای بررسی علمی و انتقادی باید قبل از هرچیز به دلایل مستند تکیه کرد نه احساس صرف،تورق کتاب ارزشمند از کوچه رندان استاد زرین کوب و گلگشت در شعر و اندیشه حافظ از دکتر ریاحی می تواند راهگشا باشد 
  


واژه های کلیدی : حافظ، محیط طباطبایی، خواجه فقیر، احمد حسن میمندی، بوسهل زوزنی، بونصر مشکان، غزنویان، مسعود شاه اینجو

پنج شنبه 87 بهمن 24

كلك مشكين تو : ‍



شعر قشنگ زندگی

 سلام
سی سال با سرعت سپری شد !سی سالی که شاید در تاریخ ایران بی سابقه باشد .در این سی سال جامعه ما شاهد تحولات زیادی بوده و نسل ما این شانس را داشته که آنها را تجربه کند!
شاید بگویید که تجربه انقلاب و مشکلات پس از آن ، جنگ وخرابی و رفتن خوبها ودر انتظار" رفتن" ماندن خیلی ها و هزاران چیز دیگر اقبال است یا بد اقبالی؟!
زندگی انسان مانند کتابی است که روزهای آن در حکم صفحات این کتاب است و چقدرغیر قبل تحمل خواهد بود کتابی که تمام صفحات آن تکرار یک صفحه باشد!اگر چنین کتابی هزار صفحه هم داشته باشد باز هم یک صفحه بیشتر نخواهد بود!
هزاران روز زندگی کردن بدون حرکت ، بدون تحول وتغییر چقدر زجر آور است ولی ما این امکان را داشته ایم که برگهای متفاوتی در کتاب زندگی خود داشته باشیم که با ورق زدن آن حس "خوب" بودن و هر روز" نو" بودن و "تکراری" نبودن را با تمام وجود بچشیم و فریاد بزنیم که ما جاری هستیم ما می رویم و از دام روزمرگی جسته ایم!
ولی سوال این است که آیا دوره تحولات مثبت ، اندیشه خوب ماندن وقشنگ رفتن سپری شده!؟

آیا فصل جدیدی از کتاب زندگی ما آغاز شده که دارای برگهای تکراری خواهد بود ؟!!

آیا حضور آگاهانه ما در میادین مختلف به یک عادت- هرچند نیک- تبدیل نشده است؟!!

آیا شعر قشنگ زندگی ما رو به سوی شعار شدن دارد!!؟؟

این غزل را- البته اگر بتوان نام غزل برآن نهاد-در همین حال و هوا سرودم، تقدیم به شمایان همیشه جاری :

 

خط تکراری عبور عابران واضطراب
چشمهایی بی تماشا ،ردپایی تا سراب

چهره حوا وآدم ، رنگها و رنگها
صورتکهایی پر از بیهودگی پشت نقاب

خنده های تلخ شیرین، دانه ها و دامها
قصه فرهاد وشیرین ،یک سوال بی جواب

چشم کوچه شرمگین از عشوه های زهرخیز

کوچ کور این مترسکها ،غروب آفتاب

قصه هر روز آدمها ،هوس ،عصیان ، هبوط
خط تکراری ،عبور عابران واضطراب...

 

زندگی

واژه های کلیدی : تحولات، تجربه انقلاب، تکرار، زندگی، عادت، هوس، عصیان، هبوط، حوا وآدم، کوچ، مترسک

سه شنبه 87 بهمن 22

كلك مشكين تو : ‍



<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1050340
    بازدید امروز : 83
    بازدید دیروز : 110



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [231]
    کانون ادبیات ایران [112]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [207]
    شاملو [111]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار