سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

نبرد رستم و فردوسی !!


سلام

گوشه ای از نبرد رستم و اسفندیار را  - البته به صورت خیلی خلاصه- برایتان گفتم چون اصلا قصد ندارم با دراز گویی  عزیزان را خسته کنم ولی اگر حقیقتش را بخواهید وقتی صحبت از شاهنامه و رستم و فردوسی به میان می آید واقعا کم گفتن و خلاصه گفتن خیلی مشکل می شود!
از جنگ تن به تن رستم واسفندیار که بگذریم ماجرای نهانی دیگری در شاهنامه درحال اتفاق افتادن است که کمتر کسی به آن توجه می کند و آن نبرد رستم  و فردوسی است!فردوسی در سخن آوری باید به همان نقطه ای برسد که رستم در پهلوانی رسیده است!فردوسی در جاهایی به اوج زیبایی های کلامی می رسد که سخن از رستم و پهلوانی های اوست ودر این جاست که باید مقابل رستم کم نیاورد .
در نبرد رستم واسفندیار، فردوسی با مشکلات زیادی روبه روست دو پهلوان روبروی هم قرار دارند که از نظر ارزشهای انسانی و قدرت معادل هستند و شاعر باید  را ه میانه را در این میان برگزیند راهی که مانند بند بندبازان باریک و نامتعادل است شک نیست که فردوسی باطنا طرفدار رستم است اما او به حد وسواس می کوشد که حفظ تعادل کند!
از طرفی این سوال هم در ذهن خواننده باریک بین ایجاد می شود که آیا فردوسی بین خود ورستم تشابهی نمی دیده؟ آیا شباهتی نیست بین یک پهلوان _که با تمام گذشته پر از افتخارش دارد از اوج فاصله می گیرد- با شاعری که دیگر به سالهای پایانی زندگی خود نزدیک می شود و هرچه را داشته در پای شاهنامه ریخته!؟
آیا او تنگنای سرنوشت بشری را که به عبارت مولانا را که همان "خام بدن، پخته شدن و سوختن "است ، در این نبرد تصویر نکرده ؟!

داستان رستم و اسفندیار بیشتر از هرجای دیگر در شاهنامه هنر فردوسی را نمایان کرده و در خود جای داده است.در اینجا فردوسی می خواهد با رستم و دوران پهلوانی شاهنامه وداع کند و شاید بتوان گفت که مانند آرش می خواهد تمام قوای خودش را دراین تیر قرار دهد.گفتار تمام کسانی که در این ماجرا نقش دارند از کتایون مادر اسفندیار گرفته تا به بهمن پسر او  همه و همه بسیار بلند و حکیمانه حرف می زنند اینان کسانی هستند که در لبه پرتگاه فاجعه قرار گرفته اند واین می تواند دلیل اعتلای کلامشان باشد و فردوسی چه زیبا این گفتاررا پرورانده و به جای تک تک ایشان سخن گفته است  وچقدر برازنده است  لقب حکیم برای ابوالقاسم فردوسی  که چنان حکمت را در جای جای داستانها قرار داده که مایه تعجب خاص و عام است... روانش شاد و رحمت بر آن تربت پاک باد

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی


واژه های کلیدی : مولانا، رستم، اسفندیار، شاهنامه، سخن، تنگنای سرنوشت بشری، بهمن، آرش، حکمت، کتایون

یکشنبه 87 اسفند 4

كلك مشكين تو : ‍



آب دریا را اگر نتوان کشید...

سلام

 وقتی کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی را می بینیم حالتی دوگانه در ما ایجاد می شود شوق خواندن این کتاب از سویی وحجم بالای آن از سوی دیگر ما را سر دو راهی خواندن ونخواندن قرار می دهد!این کتاب در شش دفتر و شامل 25632 بیت است آیا ما واقعا با این زمان محدود وزندگی ماشینی می توانیم از این کتاب استفاده کنیم و از بحر معانی آن جرعه ای بنوشیم !

مثنوی کتابی جامع و منحصر به فرد است یکی می خواند و براوراق آن گریه می کند، یکی زمزمه می کند و براشعار آن دست می افشاند وپای می کوبد ،یکی درنماز وطاعت با آن راز ونیاز می کند،یکی از آن حکمت می آموزد ،دیگری عرفان،سومی لغت وصرف ونحو،چهارمی سخن گویی وفصاحت ،پنجمی دین،ششمی داستان آن را از بر میکند ،یکی به اشعار آن مثل می زند،دیگری سخن آن را گواه خود می آورد،یکی می خنداند،دیگری می گریاند،خدا می داند که این کتاب چه شورها در جهان فکنده و چه شورها را فرونشانده است!

در اینجا می خواهم یکی از بهترین خلاصه های مثنوی را به شما معرفی کنم، لب لباب خلاصه ای  از این کتاب است که توسط دانشمند سده نهم هجری کمال الدین حسین بن علی بیهقی هروی واعظ کاشفی پرداخته شده است.اودانشمندی پرکار بوده و در علوم رایج زمان خویش از اخلاق وتاریخ و تفسیر وحدیث وسلوک و نجوم و ریاضی و فقه به دو زبان فارسی و عربی 37 کتاب نوشته و در همه این دانشها دست داشته است.در نظم و نثر فارسی زبر دست بوده وکاشفی تخلص می کرده است.کتاب لب لباب در سه عین و هر عین به چند نهر   وهر نهر به چند رشحه تقسیم بندی شده است .عین اول دربیان جوامع اطوار شریعت شامل 7 نهر و26 رشحه،عین دوم در بیان اسرار طریقت شامل 6 نهرو38 رشحه وعین سوم در بیان لوامع انوار حقیقت شامل 3 نهر و 14 رشحه می باشد.خواندن این کتاب را که خلاصه دریای بیکران مثنوی است به تمامی دوستداران ادب فارسی خصوصا ادب عرفانی توصیه می کنم باشد که لحظه ای  فرصت پرگشودن در فضای معنوی وعرفانی کتاب وزین وبی مانند مثنوی را پیدا کنیم و از شراب معانی عمیق آن سر مست شویم:

هر دکانی راست سودای دگر

مثنوی دکان فقر است ای پسر

مثنوی ما دکان وحدت است

غیر واحد هرچه بینی آن بت است

آب حیوان خوان مخوان این راسخن

روح نو بین در تن حرف کهن

قابل این گفته ها شو گوش دار

تا که از زر سازمت من گوشوار

 لب لباب مثنوی


واژه های کلیدی : مثنوی معنوی، لب لباب، عین، نهر، رشحه، مولانا، جلال الدین، محمد بلخی، کمال الدین حسین بن علی بیهقی هروی، واعظ کاشفی

چهارشنبه 87 بهمن 30

كلك مشكين تو : ‍



<   <<   6   7      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1050918
    بازدید امروز : 379
    بازدید دیروز : 282



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [231]
    کانون ادبیات ایران [112]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [207]
    شاملو [111]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار