سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

تمام هستی ما...

 


شاید این سوال برای همه پیش آمده باشد که «چرا شعر می‌خوانیم و علت علاقه‌مندی ما به شعر چیست؟» شعر واقعی زیباست و انسان از خواندن آن لذت می‌برد اما آیا واقعاً صرف لذت و زیبایی برای گرایش آدمی به شعر کافی است؟ زیبایی‌های زیادی در جهان وجود دارد و همچنین انسان از بسیاری چیزها لذت می‌برد اما شعر چیزی ورای اینها و فراتر از هر چیزی است. شعر و شاعری با آدمی زاده می‌شود و با او به اوج و کمال می‌رسد. بعضی بر این باورند که مهندسی، پزشکی، حقوق، تجارت و بسیاری از این علوم  و فنون برتر از شعر و ادبیات هستند. در این که اینها برای حیات انسان بسیار ضروری هستند شکی نیست، اما شعر با حیات فرهنگی و هویت انسانی مربوط است. چیزی که تاریخی به بلندای حضور بشر در این عالم خاکی دارد. ما شعر می‌خوانیم به‌دلیل اینکه ادامه نسل بشر هستیم و نسل بشر سرشار از شور و هیجان است. مهندسی، پزشکی، حقوق، تجارت چیزهایی هستند که برای زندگی لازمند اما شعر، زیبایی، هنر، عشق، عاطفه و احساسات چیزهایی هستند که ما برای آن زنده‌ایم و هستی و هویت ما به آن وابسته است و یا به‌عبارتی تمام هستی ماست.


هنر


واژه های کلیدی : عشق، شعر، شور، هویت، هنر، زیبایی، حیات فرهنگی، نسل بشر، هیهجان

جمعه 93 اردیبهشت 19

كلك مشكين تو : ‍



هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری

سلام

می خواهم خیلی خلاصه در مورد انا الحق گفتن منصور حلاج بنویسم .شیخ محمود شبستری در گلشن راز می گوید که تمامی موجودات و ذرات عالم مست حقند و در این مستی دعوی اناالحق دارند و چون در این جهان غیر از حق ، حقیقتی نیست بین انا الحق و هوالحق هیچ تفاوتی نیست که هر دو اینها ندای حق است چنانکه حضرت مولانا در دیوان شمس می فرماید:

هر ذره ز خودشیدت گویای انا الحقی
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری

آنچه جواز اناالحق گفتن است مستی و نفی خودی و تعین خاص هر موجود است وقتی که من غایب می شود همه اوست و من هشیار نمی تواند انا الحق بگوید واگر بگوید کفر محض است مانند فرعون که مست حق نبود و هشیار خویش بود.اگر انا الحق گفتن منصور محو هویت واز میان برخاستن من باشد رواست چرا که موسی از درختی نیز آواز انی انا الله  شنید و در آن حال درخت غرق در آتش بود یعنی هویت او در تجلی حق محو ونابود شده و سوخته بود.
منصور نیز در آن حال که انا الحق می گفت همان آتش را برجان خویش داشت و از این رو وقتی که که اناالحق را به زبان می آورد منصور کجا بود خدا بود خدا!

اما تنها جرم منصور این بود که این مستی را در میان هشیاران آشکار کرد کسانی که غرق در منیت وهشیار خودشان بودند وبه قول بیهقی "رسید به او هرآنچه رسید!"

بر دار کردن منصور حلاج


واژه های کلیدی : مولانا، تجلی، انا الحق، منصور حلاج، شیخ محمود شبستری، گلشن راز، دیوان شمس، موسی، مستی، بیهقی، هویت، دار

دوشنبه 88 خرداد 4

كلك مشكين تو : ‍




لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1050613
    بازدید امروز : 74
    بازدید دیروز : 282



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [231]
    کانون ادبیات ایران [112]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [207]
    شاملو [111]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار