سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

شبیه چشم تو در کوچه های شهر کم است

سلام
مدتها بود که مصرع اول این شعر در ذهنم سرگردان بود و غزل نمی شد، اما بلاخره تبدیل شد به ارتکابی دیگر...!
تحمل بفرمایید!

شبیه چشم تو در کوچه های شهر کم است
برای گفتن از تو ، صدای شهر کم است

چقدر سخت نفس می کشد بدون تو، من
چقدر بی نفس تو ، هوای شهر کم است

پر است چشم من از شرم چشمهات هنوز
ولی نگاه تو در جای جای شهر کم است

نگاه می کنم اینجا کسی شبیه تو نیست
شبیه چشم تو در کوچه های شهر کم است

   هفتم فروردین ماه 89

کوچه های شهر


واژه های کلیدی : نگاه، نفس، کوچه های شهر، تو، من

چهارشنبه 89 فروردین 11

كلك مشكين تو : ‍



تحول به سوی تکاملی بی نهایت

سلام

 می دانم که سوال اول بسیار سخت و جوابگویی به آن به زعم بعضی از دوستان غیر ممکن است اما من فکر می کنم که بتوان با توجه به جواب سوال دوم ، به سوال اول پاسخ داد.دوسوالی که در نظر اول شاید هیچ ربطی به هم نداشته باشند.پس اول به جواب سوال دوم می پردازم .
فرق تحول و تکامل در این است که هر تکاملی تحول است اما هر تحولی تکامل نیست. تبدیل یک موجود کامل به یک موجود ناقص ، تحول است اما تکامل نیست اما تبدیل یک موجود ناقص به یک موجود کامل ،تحول وتکامل است.
با توجه به این مساله باید ببینیم که مرگ یک تحول است یا نوعی تکامل؛حضرت مولانا در مثنوی می فرماید:

از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سرزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال وپر
وز ملک هم بایدم جستن زجو
کل شی هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون

حضرت مولانا در این ابیات به تحول انسانی به سوی تکامل اشاره می کند.مردن از جمادی به معنی تبدیل اسیدهای آمینه به سلولهای جنسی است .نامی شدن یعنی ورود به مرحله جنینی ومرحله حیوانی همان دوران نوزادی و قبل از شکل گرفتن نفس انسانی است ومردن از مرحله حیوانی و آدم شدن رسیدن به بلوغ است.

حضرت مولانا می فرماید که در تمام این تحولات آدمی رو به تکامل داشته ومرگ در هر مرحله ای ،ورود به دنیای جدید با وجود کاملتری است و وقتی که انسان ازاین زندگی هم بمیرد به مرتبه بالاتری از وجود می رسد وجالب اینجاست که او پس از مرگ هم تکامل را متوقف نمی داند وتا رسیدن به ذات حق این سیر را نه تنها ممکن که بلکه ضروری می داند و مانند قطره ای که به دریا می پیوندد در انتظار لحظه ای است که خود را در آغوش دریا فنا سازد.با توجه به این موارد کوزه گرهستی ،کوزه وجود ما را نمی سازد که برزمین بزند و رهایش کند. او از این شکستن قصد دیگر دارد که همانا تحول به سوی تکاملی بی نهایت است.

مردم از حیوانی وآدم شدم


واژه های کلیدی : مولانا، مثنوی، نفس، تحول، تکامل، مرگ، بی نهایت، اسید آمینه، سلول جنسی، عدم، ملائک، جنین

جمعه 88 تیر 19

كلك مشكين تو : ‍



   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1047237
    بازدید امروز : 98
    بازدید دیروز : 54



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [231]
    کانون ادبیات ایران [112]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [206]
    شاملو [111]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار