سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

نوبت هبوط من است...

 

مردمان در حالی که کتابچه سرنوشتشان را در دست دارند، یکی یکی به زمین هبوط می کنند و خداوند خدا آنان را با نگاه مهربانش بدرقه می کند.
هرکدام از آدم‌ها برای خود سرنوشتی دارد که به دقت برایش نوشته شده است اما در عین دقیق بودن، همه سرنوشت ها در کلیات با هم شبیه اند وبیشترشان عین همند!
گویا فرشته مسئول بخش نگارش سرنوشت ها، از روی بی حوصلگی همه را کپی پیست کرده!
نوبت هبوط من است و قرار است بعد من تو بیایی...
خداوند خدا مهربان نگاهم می کند
نگاهش بر روی سرنوشت من متوقف می‌شود
صدای مهربان خدا در بیکران ازل طنین می افکند:
- صبر کن...!
می ایستم و سر به زیر می افکنم آخر چه کسی نگاه او را برمی‌تابد؟!
سرنوشتم را به آرامی مرور می کند و سری تکان می دهد...
مضطرب می شوم و به صف آدمها که مثل آدم دارند می روند هبوط کنند نگاه می اندازم
از اینکه آنها بی دردسر دارند می روند و من بلاتکلیف در محضر حق ایستاده ام کلافه می شوم...
دلهره ای شیرین به دلم چنگ می اندازد...
- دوست داری مثل آنها باشی؟
و به آدمها اشاره می کند
با اینکه دلم می خواهد مثل آنها باشم تمام وجودم یکسره فریاد می زند: نه...!
هراسان می شوم 
 من می خواهم مثل آنها باشم
راحت و بی دغدغه سرنوشتشان را به دست گرفته اند و می روند که بروند!
اما من چرا نه می گویم؟!
غافل از اینکه این نه گفتن عین سرنوشت من است
به سرنوشتم نگاه می کنم
اما رنگ آن با سرنوشت دیگر آدمها فرق کرده...
از اینکه خداوند خدا به صورت ویژه آن را رقم زده احساس غرور می کنم
به دستان تو می نگرم
 به من نگاه می کنی و سرنوشتت را محکم به سینه می فشاری
شاید می ترسی کسی آن را از تو بگیرد
رنگ سرنوشت تو هم با بقیه آدمها فرق می کند
صبر کن ببینم!
رنگ سرنوشت من و تو با هم  یکی است...
 هبوط می کنم
و خوشحال از اینکه در جواب سوال خداوند خدا نه گفتم ...

عشق اصطرلاب اسرار خداست

 

 


واژه های کلیدی : هبوط، سرنوشت، تو، من، خداوند خدا، آدم ها، ازل، سوال، جواب

چهارشنبه 90 تیر 1

كلك مشكين تو : ‍



باران نمی زند...

 

سلام

این تک بیت بارونی که فکر نمی کنم هیچوقت غزل بشه تقدیم به...

باران نمی‌زند که بگـــــــوید تو نیستــــی

می‌گوید از شبی که تو با من گریستی...

باران


واژه های کلیدی : شب، باران، تو، من، تک بیت، پاییز

دوشنبه 89 آبان 10

كلك مشكين تو : ‍



   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1025631
    بازدید امروز : 67
    بازدید دیروز : 360



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [85]
    گنجور [45]
    پایگاه سبطین [125]
    جستار [53]
    صادق هدایت [196]
    شعر سپید معاصر [225]
    کانون ادبیات ایران [109]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [206]
    شاملو [109]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    شکوفه های زندگی
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار