منقار و زاغ در غزل حافظ...!
سلام
بارها و بارها غزل و یا بیتی از یک غزل را می خوانیم و فکر می کنیم معنی آن را دریافته ایم . می خواهم در مورد این بیت معروف حافظ برای شما بنویسم که بارها و بارها توسط اساتید بزرگ خوشنویسی نوشته شده است اما شاید تا کنون به معنی آن فکر نکرده باشیم
آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد زاغ کلک من بنامیزد* چه عالی مشرب است
راستی منقار و زاغ چه خصوصیتی دارند که حافظ آن را در شعر خودش آورده است؟
در این بیت تلمیحی است که بدون دانستن آن این بیت نه تنها نازیبا بلکه تا حدودی هم بی معنی جلوه می کند.در بعضی از اسکندر نامه ها آمده است که خضر نبی پس از یافتن چشمه آب حیوان یا همان آب حیات چند مشک از آن آب را باخود آورد و به درختان سرو آویزان کرد .زاغی این کیسه ها را سوراخ کرد و می خواست از آن بنوشد امانمی توانست و آب از منقارش به زمین می ریخت. در اینجا قلم به منقار بلاغت تشبیه شده است که هرچه می نویسد مانند آب حیوان حیات بخش است و زندگی جاودانه می بخشد و در مصرع دوم هم قلم را به همان زاغی تشبیه کرده که می خواهد از آب حیوان بنوشد و می گوید قلم من - چشم بد دور - چه آبخور والایی-یعنی همان مشک پر از آب حیات- دارد.
*بنامیزد= (بنام ایزد )این کلمه مرکب تیمناً برای دفع چشم بد استعمال کنند و بعضی گویند در محل تعجب و قسم آرند، بسبب کثرت استعمال کسره اضافت را حذف کردند. بلکه الف ایزد هم در رسم الخط ننویسند. (از سراج اللغات ) (از کشف ) (بهار عجم از غیاث اللغات ). بنام ایزد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). چشم بد دور. چشم زخم مباد. ماشاالله(یادداشت مرحوم دهخدا)
واژه های کلیدی : حافظ، خضر، منقار، زاغ، بلاغت، مشرب، آب حیوان، بنامیزد، غیاث اللغات، آنندراج، انجمن آرای ناصری، اسکندر نامه
دوشنبه 88 شهریور 23
كلك مشكين تو :
تاب و تحمل شوق دیدارت را ندارم!
سلام
شاید بارها و بارها این بیت از غزل مشهور سعدی به مطلع« بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم» را شنیده باشیم که
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
و به راحتی از کنار آن عبور کرده باشیم اما می خواهم عمیقتر به آن بنگریم.سعدی در این بیت می فرماید:وقتی از یکدیگرفاصله داریم شوق دیدار تو را دارم و وقتی به تو می رسم مورد ستم و نامهربانی ات قرار میگیرم اما برای من ظلم و ستم تو بهتر است چرا که تاب و تحمل شوق دیدارت را ندارم!
واقعا چطورمی توان اینگونه معنی را در کمترین واژگان آورد و طوری وانمود کرد که شاعر از یار به بدترین حالت ممکن- که جور و ستم باشد- قانع است اما در اصل با کمی دقت می فهمیم که وصال یار را با زیرکی و ظرافت خاصی طلب می کند! این زیرکی سعدی در بکاربردن مفاهیم را در کمتر شاعری می توان یافت و به همین دلیل است که شعر سعدی سهل و ممتنع است ،یعنی آسان به نظر می آید اما نمی توان آن را تقلید کرد، حتی حافظ با آن همه غزلهای زیبا و متعالی در این مورد و موارد مشابه نمی تواند مانند سعدی سخن بگوید وبی جهت نیست که سعدی لقب افصح المتکلمین را به خود اختصاص داده است.متاسفانه همین سهل و ممتنع بودن غزلیات سعدی و زیبایی های نهفته در آن - که به چشم همه نمی آید - باعث شده که مردم حتی زبان او را کمتر بشناسند و او را فقط با بوستان وگلستان و حد اکثر با چند غزل که در دوره تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه خوانده اند ارزیابی کنند و کمتر به سرغ اشعار ناب او- که واقعا شاهکارهای ادب پارسی است – بروند.
واژه های کلیدی : حافظ، سعدی، شوق، سهل و ممتنع، افصح المتکلمین
شنبه 88 مرداد 17
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ