حافظ وام الخبائث...
سلام
می خواهم در مورد یکی از ابیات حافظ بنویسم که مدت هاست ذهن مرا مشغول کرده اما نتوانستم با آن کنار بیایم وآن این بیت است که می فرماید:
آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذاری
یعنی آن تلخ مزه ای که صوفی آن را مادر بدیها نام داد، نزد ما از بوسه دختران باکره شیرین تر است.
مساله ای که مرا درگیرکرده است این است روایتی از رسول اکرم (ص) داریم که می فرماید:
الخمر ام الخبائث ومن شربها لم یقبل الله منها صلاة اربعین یوماً وان مات و هی فی بطنه مات میتة جاهلیة - ( مجمع الجوامع ، الجامع الکبیر ، سیوطی ، ص 410
حال سوال اینجاست که آیا منظور حافظ از صوفی، رسول اکرم (ص) بوده است و حافظ چگونه چیزی راکه حرام و مادر بدیها شمرده شده و رسول گرامی اسلام صریح نوشیدن آن را نهی کرده ، بسیار شیرین و گوارا می داند؟
دکتر بهروز ثروتیان در کتاب بیان در شعر فارسی ص 105، در بحث کنایه و انواع آن کنایه را به چهار دسته تقسیم کرده است که این چهار عبارتند از تعریض،تلویح، ایما و رمز و در تعریف تلویح همین بیت را هم مثال زده و چنین آورده است:
تلویح به کنایه ای گفته می شود که وسایط بین لازم و ملزوم بسیار باشد مانند:
آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند
احلی لنا و اشهی من قبله العذاری
منظور شاعر از " تلخوش" ، " می" نیست که حضرت رسول آن را ام الخبائث خوانده است بلکه کنایه از "حق" و"صبری" است که صوفی آن را ام الخبائث دانسته، چنانچه در عرف نیز گویند که " حق تلخ است" پس معنای کنایی شعر فوق چنین می شود:" صوفی را بوسه دوشیزگان و ما را صبر یا حق شیرین تر است."
حال سوال من این است در کجای متون قدیمی نظم و نثر ما، صوفیان به صبر ، ام الخبائث گفته اند ؟ در اینکه همه جا خوانده ایم و شنیده ایم که صبر تلخ است، شکی نیست اما اینکه گفته شود صوفیان صبر را ام الخبائث و مادر بدی ها می دانند، بسیار بدیع و نوبر است.درست است که صوفی از نظر حافظ مردود است اما واقعا چه قرینه ای وجود دارد که او این کلام را به صوفیان نسبت بدهد؟جالب تر اینکه برای رسیدن به جوابی که مقبول عام باشد آن را در مبحث کنایه، که راه به اصطلاح "در رو "هم داشته باشد،به صورت بالا معنی کنیم.
معنی دقیق مصرع بیت دوم این است:
[ام الخبائث] برای ما هوس انگیز تر و شیرین تر از بوسه دختران باکره است، چطور و با چه کنایه و تلویحی به این بیت نگاه کنیم که به گونه ای دیگر معنی شود؟
در ارادت و ایمان حافظ به حضرت رسول(ص) کوچکترین شکی ندارم اما آیا این درست است که بدون تحقیق کامل و برای اینکه کاری کرده باشیم همه چیز را دگرگونه جلوه دهیم و معنی مورد پسند عام را از موضوع مورد بحث بیرون بکشیم و نظر خودمان را یقینا درست بدانیم و حتی کوچکترین احتمالی هم ندهیم که ممکن است حقیتقت غیر از این باشد؟
چرا به این واقعیت تاریخی نظر نداشته باشیم که حافظ ، خودش اشعارش را جمع آوری نکرده است و شخصی به نام محمد گل اندام ، پس از فوت او این کار را کرده و شاید این بیت به این شکل و با همان معنی اولی وجود داشته، ولی شاعر تمایلی به انتشار آن نداشته و یا به عنوان بیتی که نیاز به باز بینی دارد،به آن نگاه می کرده است؟
چرا این بیت را به عنوان اتود اولیه نگاه نکنیم؟بیتی که جای کار دارد و می تواند تغییر کند وبهتر شود؟گاهی شعرا برای جلوگیری از فراموشی بیتی، واژه ای با همان وزن در مصراع قرار می دهند تا سر فرصت به آن بپردازند.شاید این بیت هم اینگونه بوده است و از طرفی می توان به تحریف و تصحیف نسخه نویسان اشاره کرد و این مورد، در تصحیح متون خطی بسیار اتفاق می افتد و هزاران شاید دیگر... والله اعلم بالصواب
خداوند به محققان ما جرات و جسارت عنایت بفرمایاد
واژه های کلیدی : حافظ، کنایه، صوفی، ام الخبائث، تلخوش، تعریض، تلویح، محمد گل اندام
یکشنبه 88 آذر 1
كلك مشكين تو :
شاهنامه نظم است نه شعر!
سلام دوستان
این بار سعی دارم به یکی از مسائل مهمی بپردازم که شاید برای خیلی از علاقه مندان و اهالی ادب پیش آمده باشد و تا کنون جوابی برای آن نیافته باشند. علت پرداختن به این موضوع هم این بود که در جلسه شعری یکی از دوستان فرهیخته فرمودند که بیش از هشتاد درصد شاهنامه نظم است نه شعر که متاسفانه آنجا مجال پاسخگویی نبود.وقتی می پرسیم" چرا شاهنامه نظم است و نه شعر؟"در پاسخ می شنویمکه:
" بسیاری از اشعار شاهنامه ساده و عاری از آرایه های ادبی است و به خاطر همین بر انگیزاننده خیال نیست"
برای ورود به بحث نیاز به مقدماتی است که عرض می کنم .اولین مساله زیبایی شناسی سخن است. به یاری زیبایی شناسی سخن می توان راز شور انگیزی و زیبایی های نهفته در شعر را جستجو و آشکار کرد.در این بین ما به دو نوع زیبایی ظاهری و ساختاری( آرایه های ادبی) و زیبایی درونی و نهفته(بیان) بر خواهیم خورد.در سه دانش مربوط به زیبایی شناسی سخن یعنی بدیع، بیان و معانی، این طور می توان گفت که بدیع دانش آرایه های ظاهری و معانی دانش زیبایی درونی ونهفته -که در اینجا با اصطلاح" آن"* خواهد آمد – و علم بیان میان این دو در آمد و شد است.
آرایه ها، قالب و کالبد شعر را می سازند و کمتر به درون و سرشت شعر راه می یابند و شعری که تنها به آرایه ها زینت یافته باشد کالبدی است زیبا اما بی جان.
در علم بیان از چهار مقوله تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه استفاده می شود که درونی ترند و از ساختار به درون و جان شعر نفوذ می کنند و به یاری این مقولات بیانی شعر خیال انگیز می گردد. ذات مقولات بیانی دوگانه است:از سویی مربوط به ساختارند و گرایش به بدیع دارند و از سوی دیگر مربوط به جان شعر و گرایش به معانی دارند.از این رو می توان گفت بیان میانجی بین بدیع و معانی است.در بیان و بدیع رخدادهای هنری در حیطه واژه و در علم معانی در حیطه جمله است.
آرایه و" آن" یا همان زیبایی نهفته ، دو طرف مقابل هم هستند.آرایه در اول راه قرار دارد و "آن"، در انتهای راه.خوب جا افتادن آرایه های ادبی در گرو زیبایی معانی کلام است.آرایه تنها می تواند کالبد وظاهر کلام را بیاراید بی جان و بی هیجان،اما "آن"بدون کمک آرایه،زیباست وزیبایی آفرین. زیبایی که "آن"می آفریند همان "سیمین تن" سعدی است که زیور ها را به آن آرایش می دهند:"تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی"
در آرایه ها، زیبایی آشکار و قابل بیان است و می توان در مورد آن داد سخن داد اما در "آن" دریافتنی است و قابل بیان نیست،"یدرک و لا یوصف" است.
در قلمرو شعر ناب که به مرحله کمال و "آن" رسیده است شعر آنچنان روان و ساده و به دور از آرایش های ظاهری است که به نظم شبیه می شود و در اینجاست که با ارزیابی شتابزده شعر ناب را نظم می نامند.شعر ناب از آن رو که در ظاهر عناصر بدیعی و زیبایی شناختی ندارد به نظم شبیه است.
واما ممکن است بعد از خواندن این مطالب این پرسش در ذهن شما ایجاد شود که :
اگر زیبایی هنری در شعر ناب تنها دریافتنی است و بازگفتنی نیست چگونه می توانیم به نابی آن ویا حتی به شعر بودن آن پی ببریم؟در یک جمله می توان گفت که: از آرایه تا "آن"، قلمرو عقل است و "آن" قلمرو دل ، نابی شعر را با دل می توان دریافت و دانست نه با ابزار سنجش عقل...
* شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد حافظ
پ ن:به خاطر اینکه پست زیاد طولانی نشود ناچار بعضی از موارد را خلاصه نوشته ام . مواردی را که نیاز به توضیح بیشتر دارد برایم بنویسید تا خدمتتان عرض کنم.
واژه های کلیدی : شعر، سعدی، مجاز، تشبیه، شاهنامه، نظم، آن، بیان، معانی، بدیع، آرایه، عقل، دل، زیبا شناختی، استعاره، کنایه
جمعه 88 مهر 3
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ