سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

باز این چه شورش است ....

ابیات اول این ترکیب بند را بارها وبارها شنیده ایم و همینطور نام محتشم کاشانی را اما کمتر کسی این ترکیب بند را کامل خوانده واطلاع خوبی از سراینده آن دارد بی مناسبت ندیدم که با شاعر این ترکیب بند بیشتر آشنا شده و تمام این شعر را بیاورم .  

مطلع « باز این چه شورش است ...» که از محتشم کاشانی نراقی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد.

شاعران بسیاری پس از محتشم تا کنون از ترکیب بند یادشده در شعرها و نوحه هایشان سود برده‌اند.

او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی ( ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند تقی‌الدین محمد حسینی صاحب « خلاصه‌الشعار»، صرفی ساوجی ، وحشتی جوشقانی و حسرتی کاشانی را پرورش داد.

وی با سرودن دوازده بند در مرثیه کشتگان کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت « باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟» آغاز می‌شود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.

وی‌ در جوانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ راه‌ یافت‌ و به‌ مناسبت‌ قصیده‌ و غزلهای‌ زیبایش‌ مورد لطف‌ شاه‌ قرار گرفت‌; محتشم‌ پس‌ از مدتی‌ در زمره‌ شعرای‌ معروف‌ عصرخود جای‌ گرفت‌ ولی‌ نظر به‌ معتقدات‌ دینی‌ خود و احساسات‌ شیعی‌ دربار شاهان‌ صفوی‌ که‌ در صدد تقویت‌ این‌ مذهب‌ (در مقابل‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌) بودند به‌ سرایش‌ اشعارمذهبی‌ و مصائب‌ اهل‌ بیت‌ که‌ در نوع‌ خود تازه‌ و بی‌ بدیل‌ بود پرداخت‌. محتشم‌ پس‌ از چندی‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شعرای‌ ایران‌ در سبک‌ اشعار مذهبی‌ و مصائب‌ ائمه‌ اطهارشیعه‌ بدل‌ گشت‌ و اشعارش‌ در سرتاسر ایران‌ معروفیت‌ خاصی‌ یافت‌، بطوری‌ که‌ می‌ توان‌ وی‌ را معروف‌ترین‌ شاعر مرثیه‌ گوی‌ ایران‌ دانست‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار سبک‌ جدیدی‌ درسرودن‌ اشعار مذهبی‌ به‌ وجود آورد. اولین‌ اشعار مذهبی‌ محتشم‌ در سوگ‌ غم‌ مرگ‌ برادرش‌ بود که‌ ابیات‌ زیبائی‌ در غم‌ هجر او سرود و پس‌ از آن‌ به‌ سرایش‌ مرثیه‌هایی‌ در واقعه‌ جانسوز کربلا، عاشورای‌ حسینی‌ و مصیبت‌ نامه‌ های‌ مختلف‌ پرداخت‌.

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است   باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین   بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو   کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب   کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست   این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست   سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند   گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین   پرورده‌ی کنار رسول خدا حسین
###
کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا   در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار می‌گریست   خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک   زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان   خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکند   خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد   فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم   کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد   کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
###
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی   وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه   سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت   یک شعله‌ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان   سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک   جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست   عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر   با این عمل معامله‌ی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند   ارکان عرش را به تلاطم درآورند
###
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند   اول صلا به سلسله‌ی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید   زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش   اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها   افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود   کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه‌ی ستیزه در آن دشت کوفیان   بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید   بر حلق تشنه‌ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو   فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب   تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
###
چون خون ز حلق تشنه‌ی او بر زمین رسید   جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه‌ی ایمان شود خراب   از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند   طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند   گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد   چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش   از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار   تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال   او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال
###
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند   یک باره بر جریده‌ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر   دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین   چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک   آل علی چو شعله‌ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت   گلگون کفن به عرصه‌ی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا   در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز   آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل   شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
###
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار   خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه   ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن   گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر   افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود   شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل   گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی   روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد   نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
###
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد   شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند   هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید   هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت   چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد   بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان   بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعره‌ی هذا حسین زود   سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول   رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
###
این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست   وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی   دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست   زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت   از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات   کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه   خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین   شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد   وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
###
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین   ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند   در ورطه‌ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان   واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا   طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر   سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام   یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو   غلطان به خاک معرکه‌ی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد   کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
###
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد   بنیاد صبر و خانه‌ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک   مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان   در دیده‌ی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه‌خیز   روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست   دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب   از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین   جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد   بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
###
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای   وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول   بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه   نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسین   بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست   در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو   با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن   آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند   از آتش تو دود به محشر درآورند

 

 

 


واژه های کلیدی :

شنبه 87 دی 14

كلك مشكين تو : ‍



السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)

سلام

السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)

نمی دانم وارد شدنم به عرصه وبلاگ نویسی چقدر می تواند سودمند باشد؟

اما امیدوارم که بتوانم در کنار سایر دوستان درجهت بهتر شدن گام بردارم.

بگذریم!

مهمترین موضوعی که در حال حاضر کوچه و بازار را به خود مشغول کرده است عزاداری سرور و سالار شهیدان است. متاسفانه با وجود توصیه  مراجع عالیقدر جهت  جلوگیری ازانجام  حرکات غیرعقلانی بر پایه اعتقادات غلط وسوق دادن این مراسم به سمت و سوی اصلی خود  ، باز هم عده بیشماری از مردم -که شناخت درستی از این واقعه عظیم ندارند-پرداختن به این مراسم به صورت  تحریف شده راصواب و ثواب می دانند و غیر از آن را نوعی بی احترامی به ساحت مقدس سالار شهیدان و مردان مرد همراهش تلقی می کنند!اسلام بر پایه این مراسم زنده است اما اینگونه اعتقادات بی پایه و غلط  تمامی باورهای ناب شیعی را به انحطاط می کشد!

 بی مناسبت ندیدم که قسمتی از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را در این باب بیاورم :‍

«آن  چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاربخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد .من در سابق خیال می کردم که اساسا علت اینکه این همه دروغ در این مورد  پیداشده این است که در وقایع راستین را کسی نمیداند که چه بوده است ،بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخهای دور دست مثل سیزده چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد .مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول  و دوم قضایا را با سند های معتبر نقل کرده اند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارد و به یکدیگر نزدیک هستند ... اگر امام حسین (ع) در عالم ظاهر بیاید و ببیند ،خواهد گفت که شما به کلی قیافه حادثه را تغییر داده اید . آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کردید که من نیستم ، آن قاسم بن حسنی که شما در خیال خود رسم کردید که برادر زاده من نیست ، آن علی اکبری که شما درمخیله خود رسم کردید که جوان با معرفت من نیست ، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند !کتاب حماسه حسینی ج1ص32

 راستی همیشه به ما میگویند امام حسین چگونه کشته شد ؟ اما کمتر شنیده ایم که چرا به شهادت رسید؟ کمتر شنیده ایم که او چگونه زیست تا اینسان جاودانه شد ؟

چه پیامی داشت که فریادش هنوز از پس پرده های تاریخ به گوش می رسد؟

آیا واقعا ندای هل من ناصر ینصرنی آن بزرگوار برای مردم هم عصر خودش بود یا این ماییم که مخاطب ایشان هستیم و باید در این دوران بحرانی که از هر گوشه و کناری اقداماتی برای به خرافه کشاندن اعتقاداتی که واقعه عظیم کربلا را رقم زد، در حال انجام است ندای حق طلبانه او را لبیک گفته و این احساسات پاک را با جوهر معرفت بیامیزیم!

شاید دارم به مرز شعارنزدیک می شوم ولی باور کنید اهل شعار دادن نیستم....!

خداوند ما را ازشیعیان راستین آن حضرت قرار دهد ومعرفت آن بزرگوار را در کنار عشق به ایشان عنایت فرماید.

در این ایام ما راهم از دعا فراموش نکنید! 

 

 


واژه های کلیدی : شیعه، عشق، معرفت

جمعه 87 دی 13

كلك مشكين تو : ‍



<   <<   6   7   8   9   10      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1050809
    بازدید امروز : 270
    بازدید دیروز : 282



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [231]
    کانون ادبیات ایران [112]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [207]
    شاملو [111]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار