من عاشق خود توام ای عشق...
سلام
درجلسهی شعری، یکی از دوستان بیت پایانی این غزل مرحوم حسین منزوی را خواند که بسیار به دلم نشست.با خود گفتم تمام این غزل را بیاورم شاید بقیه دوستان هم پسندیدند:
سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را
با سرخ گل بگوی که تیغی به من دهد
تیغی چنان که بگسلد این تازیانه را
هر میوه باغ و باغ بهاری شود اگر
تأئید تو به بار رساند جوانه را
کوچکترین نسیمت اگر یاریم کند
طی می کنم خزان بزرگ زمانه را
با اشکم آب دادم و با نورت آفتاب
وقتی دلم به یاد تو افشاند دانه را
ای عشق! ما که با تو کناری گرفته ایم
سر سبز و پر شکوفه بدار این کرانه را
با دست خود به شاخه ببندش وگرنه باز
توفان ز جای می کند این آشیانه را
عشق! ای بهار مستتر! ای آنکه در چمن
هر گل نشانه ایست، توی بی نشانه را
من هم غزلسرای بهارم چو بلبلان
با گل اگرچه زمزمه کردم ترانه را
من عاشق خود توام ای عشق و هر زمان
نامی زنانه بر تو نهادم بهانه را...
واژه های کلیدی : عشق، حسین منزوی، خزان، غزلسرا، نام زنانه
یکشنبه 89 تیر 13
كلك مشكين تو :
آیا مجازات ابرازعشق، مرگ است؟
سلام
می خواهم در مورد یکی از شخصیتهای شاهنامه که شاید به خاطر نقشی که غیر مستقیم در ماجرای قتل سیاوش داشته، بسیار منفور است، بنویسم. وآن شخص کسی نیست به غیر از سودابه همسر کاووس شاه و دختر پادشاه هاماوران.
داستان به طور خلاصه این است که کاووس عاشق سودابه می شود و با مخالفت پدر رو برو گشته و به خاطر کاووس خطر مرگ و از چشم پدر افتادن و زندان را به جان می خرد و بلاخره همسر کاووس شده و در آخر کار با عشقی که به سیاوش پیدا می کند کارش به رسوایی می کشد و سیاوش بی گناه برای دوری از هر گونه اتفاق دیگری جلای وطن می کند و به توران می رود و در آنجا کشته می شود.
آن چیزی که در این داستان به خوبی جلوه می کند دو شخصیت متفاوت سودابه است که در جایی برای رسیدن به کاووس به همه چیز پشت می کند و در جایی عاشقانه و شاید بوالهوسانه دل به سیاوش می بندد و رسوایی را به جان می خرد.
سوال اینجاست که سودابه چقدر در این ماجرا مقصر است؟
همانطور که در شاهنامه آمده پس از آنکه رستم از کشته شدن سیاوش خبردار می شود به حرمسرای کاووس رفته و جلوی چشم کاووس سودابه را می کشد، با توجه به اینکه سالیان سال از رفتن سیاوش گذشته و او در توران همسر گزیده، چقدر می توان گناه خون سیاوش را به گردن سودابه انداخت و او را به خونخواهی سیاوش به قتل رساند، آن هم بدون محاکمه؟!
کمی به عقب بر می گردیم، پس از ازدواج کاووس با سودابه و ماجراهای مربوط ، دیگر حرفی از سودابه به میان نمی آید تا ناگهان سرو کله سیاوش که از همسر دیگر کاووس شاه است پیدا می شود و...
باید دید که در این مدتی که شاهنامه در مورد سودابه سکوت می کند چه اتفاقاتی افتاده، کاووس شاه چقدر تغییر کرده و مناسبات این دو چگونه بوده است!
شاید بی تفاوتی و سردی کاووس شاه علت اصلی این ماجرا بوده و از طرفی زیبایی و جذابیت سیاوش را هم از نظر نباید دور داشت. شاید خیلی ها عاشق سیاوش بودند اما تنها کسی که دل به دریا زد و این عشق را بروز داد سودابه بود.
چرا عوامل دیگر این ماجرا بررسی نشده اند ؟
به راحتی همه ی گناه ها گردن سودابه انداخته شد تا مخاطب شاهنامه بتواند با ریخته شدن خون سودابه ، کشته شدن سیاوش را راحت تر تحمل کند و با خود بگوید این است سزای زنی است که با خیانت به شوهرش باعث کشته شدن سیاوش گردید!
دراین که سودابه گناهکار است حرفی نیست،اما باید دید که مجازات ابرازعشق، مرگ است؟
آیا عاشق شدن ارادی است؟
آیا می شود اراده کرد وعاشق شد؟
آیا می توان اراده کرد که عاشق نبود؟
آیا...
واژه های کلیدی : عشق، گناه، شاهنامه، سیاوش، سودابه، کاووس، خیانت
پنج شنبه 89 خرداد 27
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ