شاهنامه نظم است نه شعر!
سلام دوستان
این بار سعی دارم به یکی از مسائل مهمی بپردازم که شاید برای خیلی از علاقه مندان و اهالی ادب پیش آمده باشد و تا کنون جوابی برای آن نیافته باشند. علت پرداختن به این موضوع هم این بود که در جلسه شعری یکی از دوستان فرهیخته فرمودند که بیش از هشتاد درصد شاهنامه نظم است نه شعر که متاسفانه آنجا مجال پاسخگویی نبود.وقتی می پرسیم" چرا شاهنامه نظم است و نه شعر؟"در پاسخ می شنویمکه:
" بسیاری از اشعار شاهنامه ساده و عاری از آرایه های ادبی است و به خاطر همین بر انگیزاننده خیال نیست"
برای ورود به بحث نیاز به مقدماتی است که عرض می کنم .اولین مساله زیبایی شناسی سخن است. به یاری زیبایی شناسی سخن می توان راز شور انگیزی و زیبایی های نهفته در شعر را جستجو و آشکار کرد.در این بین ما به دو نوع زیبایی ظاهری و ساختاری( آرایه های ادبی) و زیبایی درونی و نهفته(بیان) بر خواهیم خورد.در سه دانش مربوط به زیبایی شناسی سخن یعنی بدیع، بیان و معانی، این طور می توان گفت که بدیع دانش آرایه های ظاهری و معانی دانش زیبایی درونی ونهفته -که در اینجا با اصطلاح" آن"* خواهد آمد – و علم بیان میان این دو در آمد و شد است.
آرایه ها، قالب و کالبد شعر را می سازند و کمتر به درون و سرشت شعر راه می یابند و شعری که تنها به آرایه ها زینت یافته باشد کالبدی است زیبا اما بی جان.
در علم بیان از چهار مقوله تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه استفاده می شود که درونی ترند و از ساختار به درون و جان شعر نفوذ می کنند و به یاری این مقولات بیانی شعر خیال انگیز می گردد. ذات مقولات بیانی دوگانه است:از سویی مربوط به ساختارند و گرایش به بدیع دارند و از سوی دیگر مربوط به جان شعر و گرایش به معانی دارند.از این رو می توان گفت بیان میانجی بین بدیع و معانی است.در بیان و بدیع رخدادهای هنری در حیطه واژه و در علم معانی در حیطه جمله است.
آرایه و" آن" یا همان زیبایی نهفته ، دو طرف مقابل هم هستند.آرایه در اول راه قرار دارد و "آن"، در انتهای راه.خوب جا افتادن آرایه های ادبی در گرو زیبایی معانی کلام است.آرایه تنها می تواند کالبد وظاهر کلام را بیاراید بی جان و بی هیجان،اما "آن"بدون کمک آرایه،زیباست وزیبایی آفرین. زیبایی که "آن"می آفریند همان "سیمین تن" سعدی است که زیور ها را به آن آرایش می دهند:"تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی"
در آرایه ها، زیبایی آشکار و قابل بیان است و می توان در مورد آن داد سخن داد اما در "آن" دریافتنی است و قابل بیان نیست،"یدرک و لا یوصف" است.
در قلمرو شعر ناب که به مرحله کمال و "آن" رسیده است شعر آنچنان روان و ساده و به دور از آرایش های ظاهری است که به نظم شبیه می شود و در اینجاست که با ارزیابی شتابزده شعر ناب را نظم می نامند.شعر ناب از آن رو که در ظاهر عناصر بدیعی و زیبایی شناختی ندارد به نظم شبیه است.
واما ممکن است بعد از خواندن این مطالب این پرسش در ذهن شما ایجاد شود که :
اگر زیبایی هنری در شعر ناب تنها دریافتنی است و بازگفتنی نیست چگونه می توانیم به نابی آن ویا حتی به شعر بودن آن پی ببریم؟در یک جمله می توان گفت که: از آرایه تا "آن"، قلمرو عقل است و "آن" قلمرو دل ، نابی شعر را با دل می توان دریافت و دانست نه با ابزار سنجش عقل...
* شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد حافظ
پ ن:به خاطر اینکه پست زیاد طولانی نشود ناچار بعضی از موارد را خلاصه نوشته ام . مواردی را که نیاز به توضیح بیشتر دارد برایم بنویسید تا خدمتتان عرض کنم.
واژه های کلیدی : شعر، سعدی، مجاز، تشبیه، شاهنامه، نظم، آن، بیان، معانی، بدیع، آرایه، عقل، دل، زیبا شناختی، استعاره، کنایه
جمعه 88 مهر 3
كلك مشكين تو :
ادامه 1340 تا 1349
سلام
با عرض معذرت به خاطر مشغله های پیش آمده یکی دوشبی نتوانستم ادامه بحث ادوار شعر را تقدیم دوستان کنم اما امیدوارم که پس از این در این مباحث وقفه ای ایجاد نشود واما ادامه مبحث :
یکی ازویژگیهایی که با نیما شروع می شود صبغه اقلیمی است یعنی اینکه شاعر هر شهری طوری شعر می گوید که با شاعران شهرهای دیگر فرق دارد .در شعر کلاسیک این صبغه اقلیمی دیده نمی شود و همه با زبان و رنگ واحدی شعر می سرودند ونیما کسی بود که از همان دوره اولیه شاعری این تجربه را درشعر خود دارد .
از نظر اجتماعی برخورد تند عاطفی نسل گذشته با مسائل موجود کم رنگ می شود و شعرای این دوره بیشتر اهل تعمق و اندیشه هستند و نوعی نقد اجتماعی زمینه اصلی شعر این دوره را تشکیل می دهد که در شعر شاملو و فروغ دیده می شود هیجان های سطحی دوره قبل جای خود را به نوعی تفکر عاطفی زلال داده است.
در این دوره شعر از ننظر زبانی خیلی غنی تر شده و به اوج می رسد.
کلمات دیگر با آن ارتباطات کلیشه ای نمی آیند و مراعات نظیر به کار نمی آید مثلا وقتی در شعری صحبت از شیرین شد باید دنبال فرهاد هم گشت و یا وقتی صحبت از چمن است گل و بلبل و ...هم باید آورده شوند .زبان در این دوره از هنجار های رایج در شعر می گریزد و تجارب جدیدی کسب می کند البته در مورد گریزازاین هنجار ها گاهی افراط هم می شود.
البته لازم است بدانیم که ظهور این روابط جدید در خانواده های کلمات باعث شد که انواع مجاز جای تشبیه را بگیرد .
شعر فارسی از این دوره به بعد در نمونه های درخشانش می تواند در کنار شعر معاصر جهان قرارگیرد .
از نظر موسیقایی شعر از عروض نیمایی دور می شود و تبدیل به شعر منثور یا شعر سپید می شود که نمونه بارز آن کارهای احمد شاملو است.
از مهمترین عوامل فرهنگی تغییر می توان به ترجمه و نشراشعار اروپایی وشرقی اشاره کرد .د راین دوره شاملوبه لورکا توجه بیشتر کرده است والوار و آراگون از شاعران مقاومت فرانسه برشخص شاملو تاثیر گذاشته اند. در پست آینده دوره دیگری از تحولات شعریعنی از تاریخ 1349 تا بهمن 57 سقوط سلطنت را بررسی خواهیم کرد.
واژه های کلیدی : شاملو، فروغ، الوار، صبغه اقلیمی، نقد اجتماعی، مراعات نظیر، مجاز، تشبیه، لورکا، مقاومت فرانسه
چهارشنبه 87 بهمن 9
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ