دیو...!
سلام
می خواهم در مورد دیو در قسمت اساطیری شاهنامه برایتان بنویسم . تهمورث، پسر هوشنگ که به تهمورث دیوبند شهرت دارد، در دوران پادشاهی خود که سی سال به طول انجامید، موفق شد در نبردی دیوها را شکست دهد و آنها را به فرمان خود درآورد.دیوها که خود را در یک قدمی مرگ می دیدند از تهمورث امان خواستند وگفتند:
که ما را مکش تایکی نو هنر بیاموزنیمت که آید به بر
وآن هنری که ایشان آموزشش را وعده داده بودند، نوشتن بود:
نبشتن به خسرو بیاموختند دلش را چو خورشید بفروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی چه رومی وچه تازی و پارسی
چه سغدی و چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا بشنوی...
حالا سوال اینجاست که دیو-که مظهر جهل و بدی و شرارت است- چگونه می تواند به آدمی نوشتن را- که پایه فرهنگ است- بیاموزاند؟
به راستی دیوهایی که به این مرتبه از فرهنگ رسیده اند که نوشتن یا دبیره را می شناختند چه موجوداتی هستند؟
شکی نیست که دیوها در این بخش از شاهنامه، در معنی دینی و اعتقادی آن- یعنی نیروهای اهریمنی که در برابر ایزدان قد علم کرده اند – نیستند.این دیوها که برای اولین بار توسط تهمورث دیو بند شکست می خورند و در زمان کاووس شاه وبدست توانای رستم به فرمان می آیند و تسلط و قدرت خود را از دست می دهند، بومیانی هستند که قبل از هجوم آریاییان – همان هایی که در قسمت های اول شاهنامه ایرانیان نامیده شده اند- در فلات ایران و دره هند می زیسته اند. این بومیان که نژاد و فرهنگشان ناشناخته مانده، مردمانی درشت قامت و قوی پیکر بوده اند که در برابر مهاجمین مهاجر تاب مقاومت نمی آورند و اندک اندک سرزمینهایشان را به آنها واگذار می کنند.بنا بر مدارکی، علت شکست بومیان از آریایی ها این بوده است که آریایی ها قبل از آن اسب را رام کرده و سواره می جنگیدند.
واضح است که این بومیان دارای فرهنگ و مدنیتی در خور و پیشرفته بوده اند. چند سال پیش، باستان شناسان در "موهنجودارو" و"هاراپا" در هندوستان، بازمانده شهرهایی کهن را از زیر خاک بیرون کشیدند.این شهرهای باستانی و ناشناخته از دیدگاه شهر سازی بسیار مدرن بودند و با شهرهای امروزی پهلو می زدند.یکی از نظریه ها این است که این شهرها بازمانده از همان بومیانی است که قبل از یورش آریاییها در آنجا می زیستند.
نکته دیگر اینکه پس از یورش آریاییهای سواره، بومیان و یا به تعبیر شاهنامه دیوها، به سوی کوهستانها و سرزمینهای بلند و صعب العبور که اسبان نمی توانستند از آن بگذرند، عقب نشینی کردند. شاید به همین دلیل است که "ورنه" و " مازنه" - که آن را گیلان و مازندران امروزی دانسته اند- در اوستا جایگاه دیوان شمرده شده اند.
واژه های کلیدی : رستم، شاهنامه، اوستا، دیو، اساطیر، اهریمن، تهمورث دیوبند، کاووس شاه، موهنجودارو، هاراپا، آریایی، ورنه، مازنه، گیلان، مازندران، هوشنگ
سه شنبه 88 آذر 17
كلك مشكين تو :
شعر در دوران قبل از اسلام
سلام
یکی از دوستان پس از خواندن پست قبلی این سوال را مطرح کردند که شعر در دوران قبل از اسلام چگونه بوده است. در این مورد باید نگاهی به اوستا که کتاب مذهبی زرتشتیان و از کهن ترین آثار ادبی و مذهبی ایرانیان است بیندازیم.اوستا شامل چند بخش است اما آنچه مورد بحث ماست گاتها نام داردکه کهن ترین قسمت اوستا نیز می باشدو از خود زرتشت است ، و هنگام نیایش اهورامزدا آن را به آهنگ و آواز می خواندند و این قدیمی ترین میراث مدون ما ، در شعر و موسیقی است که دارای نوعی وزن بوده و چون به زبان اوستایی است اینجا نمی توان وزن آن را تحلیل کرد فقط می توان گفت که شباهت چندانی به وزن عروضی کنونی نداشته است. شاید اشاره به این نکته هم خالی از فایده نباشد که در ایران باستان هر یک از روزهای ماه نامی خاص داشت که به اسامی فرشتگان در اعتقاد زرتشتیان نامیده شده بود .روز شانزدهم ماه هفتم سال مهر نام داشته که دراین روز جشن بزرگی برپا می کردند، این جشن شش روز طول می کشید و به روز بیست و یک که به آن رام روز می گفتند ختم می شده. آغاز مهرگان را مهرگان عام می گفتند و روز انجام آنرا مهرگان خاص می نامیدند.در این دوره سرایندگان موظف بودند که برای هر روز آهنگی نو بسازند و با سروده شاعران در آمیزند و بنوازند و بخوانند و هر یک از این نغمه ها نیزبه نام همان روز نامیده می شد. مهرگان بزرگ ومهرگان خردک که نام دو لحن از موسیقی قدیمی و اصیل ایرانی است از یادگارهای آن دوره است.بعید نسیت که "مقام مهرگانی" بعد ها به "مهربانی" تغییر نام داده باشد و اکنون گوشه ای به نام "مهربانی" در دستگاه ماهور است و همان آهنگ با مختصر تغییر حالتی به نام های "چهارپاره" و "چهارباغ" در ابوعطای شور وجود دارد.
واژه های کلیدی : ماهور، شور، ابوعطا، اوستا، گاتها، اهورامزدا، وزن عروضی، مهرگان، چهارپاره
دوشنبه 88 فروردین 17
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ