چیزی شبیه شعر
بارها در جلسات شعرشاهد خواندن مطالبی به نام شعر بودم که هیچ شباهتی به شعر نداشتند و وقتی هم گفته میشد شعرتان شعر نیست، شاعر به سختی مقاومت میکرد و از شعر خویش دفاع، در این واقعیت که هر شخصی علاقه خاص به اثر هنری خود دارد و از آن دفاع میکند شکی نیست اما باید دید که آن شخص، درک درستی از معنای هنر به صورت عام و خاص خود دارد یا نه؟
بی شک شعر بیرون از حوزه زبان وجود ندارد و قابل تصور نیست و شعر در اصل تغییراتی است که در زبان روی میدهد و از اینرو میتوان گفت شعر اتفاقی تازه در زبان روزمره است، اتفاقی که در محاورات روزمره با آن برخورد نمیکنیم. این اتفاق باعث میشود که کلام به نحوی از تکرار و معمولی بودن فاصله بگیرد و لذتی را در شنونده ایجاد کند.. این تفاوت شعر با زبان روزمره می تواند دلایل گوناگونی داشته باشد که این دلایل و علتهایی شناخته شده و بعضا غیر قابل شناخت. دلایل شناخته شده همان استفاده از صنایع و آرایههای ادبی مانند تشبیه و استعاره و ... هستند اما دلایل غیر قابل شناخت به حوزهای فراتر از این مقوله تعلق دارند، حوزهای که با این ابزار قابل شناخت و تحلیل نیست و اتفاقا بیشتر اشعار حقیقی به این حوزه تعلق دارند و آدمی بدون اینکه بتواند توضیحی بدهد از شعری لذت میبرد و دلیل این لذت بردن را درک نمیکند.
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر در این باب چنین مینویسد:
«اگر میتوانستیم علت اصلی این تمایز را در فورمولهای شناخته شده علوم ادب یا زبان شناسی جدید بررسی کنیم، میتوانستیم با آموزش و تعلیم، حافظهای دیگری تربیت کنیم امام علوم ادبو زبانشناسی فقط ساحتهای محدود و معینی از یک اثر ادبی را میتوانند مورد بررسی قرار دهند و تمایز آن را از غیرش نشان دهندولی یک اثر برجسته شعری، برجستگی و تمایزش در همان جایی است که نمیتوان آن را تفسیر و تعلیل کرد.»
شاعر واقعی باید در پی کشف چگونگی ایجاد این برجستگی و تمایز شعر باشد تا بتواند شعر واقعی بسراید. سرهم کردن واژهها و دادن وزن به آنها، کار سختی نیست هر کسی که در این زمینه مطالعه داشته باشد میتواند این کار را بکند اما برای سرودن و تولید اثری هنری علاوه بر ممارست و مطالعه باید به آن لطیفه نهانی نظر داشت که شعر را به اوج میرساند و دستیابی به این لطیفه نهانی بیشک هدیهای الهی است که در ذات بعضی از انسانها به ودیعه گذاشته شده است.
البته این به آن معنی نیست که دست از شاعری بشوییم و به کناری بنشینیم اما توقع ما را در هنگام سرودن شعر از خودمان منطقی تر جلوه خواهد داد و این اندیشه را که میتوان هر کلام و عبارتی را شعر خواند تا حدود زیادی تعدیل میکند.
واژه های کلیدی :
سه شنبه 91 مهر 11
كلك مشكين تو :
آیا می توان شاعری آموخت؟
شعر، مانند سایر هنرها امری است ذاتی، یعنی انسان ذاتا شاعر به دنیا میآید. میشود با آموختن فنون و اصول و قواعد شاعری، شعر ساخت اما اینگونه هرگز نمیتوان شعر گفت. اگر شاعر شدن به صرف آموزش امکان پذیر بود باید هر سال هزاران شاعر از دانشکدههای ادبیات ایران بیرون میآمدند اما به جز تعداد انگشت شماری که شعرشان در ذهن مردم ماندگار میشود، شاعر دیگری نمی شناسیم.
اگر کسی حس میکند که ذوق و قریحه شاعری دارد باید مراحلی را طی کند. همانطور که آموختن فن شعر به تنهایی برای شاعر شدن کفایت نمیکند، استعداد بدون آموزش هم راه به جایی نمی برد. میتوان گفت که مهمترین اصل در این مسیر خواندن شعر است. با اینکار آدمی میتواند فرق نظم و نثر را دریابد و زمانی که خود شعری میسراید میتواند اشکالات وزنی آن را دریابد بدون این که نیاز به دانستن بحرهای شعر فارسی و اسامی دشوار آن باشد. از سویی با ممارست در خواندن شعر، چگونگی استفاده از واژگان و ترکیبها و عبارات شعری را میآموزد و میتواند با الگو قراردادن آن هر روز به سوی سرودن شعری شعر تر گام بردارد. بدیهی است که در مراحل بعدی شاعر خود به سمت آموختن عروض و قافیه و صنایع شعری کشیده خواهد شد.
واژه های کلیدی :
سه شنبه 91 مرداد 3
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ