سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

جرعه فشاندن

 

سلام

بارها و بارها اشعار خواجه شیراز را خوانده و ابیات زیادی از آن را به حافظه سپرده ایم وفکر می کنیم که معنای آن را دریافته ایم- البته منظورم شرح وتاویلاتی که برآن نوشته اند نیست بلکه همان معنی ظاهری مراد است-در صورتی که اگرمعنی آن از ما پرسیده شود ...!
 می خواهم در باره اصطلاح جرعه فشاندن بر خاک برای شما بنویسم  برای نمونه حافظ می فرماید:

اگر شراب خوری جرعه ای فشان برخاک         از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

و مولانا :

یا به یاد این فتاده ی خاک بیز         چون که خوردی جرعه ای برخاک ریز

عادت جرعه فشاندن برخاک در میان اقوام باستانی مرسوم بوده به این معنی که ایشان پیش ازقربانی به افتخار خدایان خود یا در موارد دیگر به یاد اموات شراب یا روغن  یا آب یا عسل یا شیر روی مجسمه ها و مقابر می ریختند به این شرح:

قوم یهود از عهد بسیار قدیم در عبادت خدای خود و یهوه این عمل را اجرا می کردند و حتی برای این کار جامهای مخصوصی داشتند که هم اکنون در دست است و علاوه بر زمان عبادت بر سر مقابر هم این عمل را به حای می آوردند.

آشوریان نیز بر مقابر پدران و اجداد خود به همان صورت جرعه ریزی می کردند

در میان هندوان این عمل به قصد تطهیر و تهذیب رواج داشته است

در میان اقوام عرب نیز این عادت جاری بوده و خون قربانیان خود رابرای جرعه فشانی بر سر مقابر به کار می بردند

فنیقیها شیر را به این منظور استفاده می کردند و بعدها شراب را...

پس از آنکه معبد به صورت مستقل درآمد واز خانه جدا شد دشوار بود که مردم همواره به معابد و یا بر سر تربت پدران خود بروند و جرعه فشانی کنند به تدریج این عادت رایج شد که این عمل را پیش از غذا و یا آشامیدن مشروبات بر روی خاک انجام دهند و اما در شعر حافظ  منظور ،کرم کردن جوانمردان باده نوش نسبت به خاک بوده است و تر کردن لب زمین تشنه کام و ادای دین نسبت به زمین  که درخت انگور- که به قول منوچهری مادر شراب است – پرورده آن است و این بیت از منوچهری دامغانی می تواند موید این نظر باشد:

ناجوانمردی بسیار بود چون نبود                خاک را از قدح مرد جوانمرد نصیب


واژه های کلیدی : حافظ، مولانا، جرعه فشاندن، یهود، آشوریان، یهوه، هندوان، فنیقیها، منوچهری دامغانی، عبادت

سه شنبه 87 اسفند 13

كلك مشكين تو : ‍




لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1029222
    بازدید امروز : 86
    بازدید دیروز : 145



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [87]
    فهرست موسیقی ایران [57]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [41]
    لغت نامه دهخدا [85]
    گنجور [47]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [230]
    کانون ادبیات ایران [111]
    کتاب شعر [160]
    شعر نو [206]
    شاملو [110]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    شکوفه های زندگی
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار