• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : جاي خالي...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + حسام الدين مقدس زاده 
    wow...
    چه جمله اي...
    پر بود از حس...
    خيلي از اينکه شما و دفتر شما آروم لحظه هاي ناآروممه خوشحالم...
    ممنونم ازتون...خيلي
    ياعلي
    پاسخ

    سلام خوشحالم كه چنين حسي داري...
    اوهوم ممنون
    سلام ممنونم از حضورتون
    اما اينکه گفتيد
    يعني من پنجاه سال ديگه هم کار کنم ؟
    چطور دلتون مياد ...
    پاسخ

    سلام ، منظورم اين بود كه تا 50 سالگي جوان ، با انرژي و پر حرارت باشيد و هميشه سربلند
    سلام
    زيبا بود و مثل هميشه فرصتي براي تفکر
    پاسخ

    سلام ممنون از لطفتون
    + مجتبي لطفي 
    سلام ... ولي من فکر ميکنم يه جاي خالي هيچوقت پر نميشه...
    پاسخ

    سلام مجتبي جان بلاخره سكوت رو شكستي آره جاي خالي هر كسي فقط وفقط با خودش پر ميشه

    فکر ميکنم از بين رفتن ارزش حجاب تقصير صدا و سيما و زرق و برقهاي جامعه نيست...وقتي پايه هاي دينمون خرابه....وقتي اصل گم ميشه و فرع ميشه اصل مجازي ذهن ها...اونوقت به نفسمون اجازه ي پيشوري و قدرتمند شدن داديم...

    و باز هم به گمانم اينها همش تقصير ماست...که نتونستيم اينقدر تسليم باشيم و اسلام آورده که ديگري رو به سمت او بکشونيم...

    نميدونم...من برچسب بد حجاب و خوب حجاب رو هيچ وقت نتونستم درک کنم... وقتي همه چيز نسبي است پس چطور خوب و بد رو ميشه تشخيص بديم؟ چطور ميتونيم تعيينش کنيم؟ مگه اين نيست که من ميتونم حجاب ظاهرم رو رعايت کنم و پشت اين حجاب که ازش براي خودم يه مامن امن دروغي ساختم پنهان بشم؟

    فکر ميکنم بايد بيشتر بهه خودمون بپردازيم...دلمون رو که کعبه ي خداست رو تميز کنيم...اونوقت اينقدر اين کعبه که توي وجود خيلي از ماها خاک گرفته روشن و قشنگ ميشه که تجليش رو توي ظاهرمون هم ميتونيم ببينيم...اونوقت اينقدر نورانيتش فراگير ميشه که هر کسي بهمون نگاه ميکنه عاشق ما که نه...عاشق اون کسي ميشه که اين دل رو خونه ي خودش قرار داده...!

    مثل زليخايي که عاشق خداي يوسف شد!

    پاسخ

    سلام موافقم

    کاري به کارمون نداره؟ ما ها فقط يه سري کلمه رو پشت سر هم ميگيم و رفع تکليف ميکنيم و دلمون خوشه نماز ميخونيم...حالا يه حجابيم داريم...

    اما از کجا معلوم اين حجابي که داريم براي افرين افرين گفتن هاي ادماي ديگه نيست؟براي به به و چه چه کردن اطرافيان؟از کجا معلوم وقتي پاش بيفته از اين حجاب نگذريم؟ خودم رو ميگم...

    وقتي داشتم کارهام رو براي رفتن ميکردم براي دانشگاهي که ميدونستم حجاب رو توش منع کردن اون موقع تازه فهميدم حجابي که اين همه براش جنگيدم رو حاضرم بذارم کنار...اون وقت تازه فهميدم که حجاب براي من اون ارزشي رو که بايد نداره...فقط يه پوششه براي فرار از نگاه هاي مرداي شهرم...

    خيلي از ما ها اينطوري نيستيم؟

    چرا اينقدر که به درست کردن حجاب ظاهر فکر ميکنيم و بهش ميپردازيم نميايم

    اول درونمون رو درست کنيم؟

    چرا نميايم اول اين ستون ها رو درست کنيم؟ چرا نميايم بيشتر روي پايه ي اصلي زمان بذاريم؟ چرا وقتي درون درست شه ظاهر هم درست ميشه باز به ظاهر بچسبيم؟

    توي يکي از سخنراني هاي حاج اقا پناهينان صحبت ميکنن و ميگن اگه ميبيني کسي نماز نميخونه بهش خورده نگير....به خودت روجوع کن ببين چرا اون از نمازش فرار ميکنه؟

    فکر ميکنم چند نفر از ماها تونستيم يا نمازمون...با حجابمون...با رفتارمون...با افکارمون ديگران رو جذب اسلام و دينمون کنيم؟ غير از اين نيست که من برادرم رو...خواهرم رو...دوستم رو...نه تنها به دين نزديک نميکنم که فراريش هم ميدم؟

    سلام اقاي وردياني!

    اين هم كامنت من براي پست حاج آقا كه فرموديد اينجا كپي كنم!

    سلام

    حاج اقا واحدي عزيز ايام شهادت مادر شيعيان حضرت زهرا س تسليت باد.

    راستش پستتون رو چندين و چند بار خوندم...

    و بهش فکر کردم دوباره و دوباره...

    ميدونيد؟ فکر ميکنم ما آدم ها همش نشستيم ميگيم ظاهر و باطن آدم بايد عينه هم باشه....ميگيم حجاب ظاهر و حجاب باطن...اما بيشتر زور ميزنيم تا حجاب ظاهر رو درست کنيم...

    ميدونيد؟ فکر ميکنم عينه همون خونه ي کثيف و در همي ميمونه که فقط ظاهرش تميزه...اما وقتي ميري توش...ميبيني هيچي سر جاش نيست...همش به اين فکر ميکنيم که ظاهر خونمون رو چيکار کنيم...اما وقتي ميريم توي پستوي اون خونه رو نگاه ميندازيم اينقدر کثيفه که حتي رغبت نميکنيم توش بمونيم!!!!

    فکر ميکنم خونه ي وجودي ما ستون نداره....ستوناش يا شکسته...يا کج و کوله و نيمه کاره است...حالا چطور ميخوايم روي اين خونه چادر بزنيم؟

    شنيدم ميگن اگه نمازت اون دنيا مورد قبول باشه باقي اعمالت هم قبوله...

    اما چه نمازي؟ نمازي که ما ميخونيم و مثل کلاغ به زمين نوک ميزنيم؟ نمازي که ما ميخونيم و باز هم دروغ ميگيم....غيبت ميکنيم...تهمت ميزنيم...قضاوت ميکنيم...

    اين نماز همون نمازي نيست که خيلي از ما ها ميخونيم؟

    مگه نه اينه که نماز معراج مومنه؟ پس چه جوريه که شيطون هم به ما ميخنده؟

    چندين بار خوندمش.خيلي زيبا بود. انگار خيلي حرفها تو تک تک کلماتش بود.دلنشين بود.
    پاسخ

    سلام خواهش مي كنم

    جاي خاليِ عشق رو با هيچي نميشه پُر كرد !

    پاسخ

    درسته اما با عشق ميشه جاي خالي همه چي رو پركرد!

    سلام

    يه مطلب جديد از اين ذهن خسته متولد شده ، منتظرم[گل]

    پاسخ

    سلام ميام

    عشق؟؟؟؟؟؟؟؟

    چقدر غريبي مي كنم با اين واژه ي سرخ

    پاسخ

    شايد با اين واژه سرخ غريبي مي كني اما با آن غريبه نيستي...

    سلام قاسم عزيز

    واي در شگفتم اين همه سيلابس درسي مدرسه دبيرستان دانشگاه رسانه ها

    همه و همه

    هيچكدام به ما ياد ندادنند مهرباني و پر كردن جاهاي خالي را با عشق

    و نهايتا والدين ما

    عشق نيز آموزش مي خواهد

    مهرباني نيز

    خوشا به حال فرزندت كه چنين پدري داره

    ------------

    برايم جالب است اين تقارن ها

    رسيدن به كلماتي كه پست وبلاگي ميشوند

    شما به طريقي ديگران به طريقي و من نيز

    گويا همه مسيرها به رم ختم ميشود

    آدمهايي با مسيرهاي مختلف نه متفاوت

    به مقصودي مي رسند كه يگانه است

    عشق و عشق به عشق

    عشق را نشان مي دهند .

    همانگونه كه شما نشان داديد

    پاسخ

    سلام دوست من با اينكه گاهي عشق را در پستوي خانه نهان بايد كرد اما طفيل هستي عشقند آدمي و پري...

    سلام

    بسيار بسيار زيبا بود.

    و چقدر جاي خالي پر نشده در اين شهر هست...

    پاسخ

    سلام ممنون همينظوره
    سلام جناب وردياني عزيز
    با اين دو پست آخر حال و هواي جديد و زيبايي در وبلاگتون ايجاد شده ... و بسيار زيباي نوشتيد ...
    پاسخ

    سلام ممنون نظر لطفتونه
       1   2      >