• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : عشق ورزيدن شغل بزرگي است...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه ميراحمدي 

    سلام

    خب راستش حرف خوبي زدن آقاي بالزاک اما با واژه شغل موافق نيستم و خب به نظرم بي مشغله بودن ذهن يا لا اقل کم مشغله بودن رو بيشتر قبول دارم

    اما خب بيکاري کلي عوارض هم داره که ميتونه دامنگير عشق بشه لااقل من با اين نسخه نميتونم عشق ورزي کنم

    از طرفي خالق عشق فکر نميکنم عشق رو اينگونه خلق کرده باشه و يا لااقل انسان رو اينقدر با ظرفيت محدود خلق کرده باشه و بشه اشرف مخلوقات ...

    کلا يه کمي که نه زيادي مبهمه اين عشق و عاشقي و"درديست غير مردن ، کان را دوا نباشد"

    پاسخ

    سلام، البته شغل به معناي مصطلح در جامعه اينحا قشنگ نيست اما اينكه بدانيم به هر كاري كه انسان را درگير خودش بكند شغل گفته مي شود شايد كمي راحت تر بشود با اين واژه در اين جمله كنار آمد. مورد بعدي اين كه عاشقي هيچ تعارضي با فعاليت نداره و منظور از بيكاري اين نيست كه طرف يه گوشه بشينه و فقط عاشق باشه! منظور اينه كه هر كاري مي كنه براي معشوقش بكنه! اتفاقا شغل فرهاد كه سنگ تراشي و كوه كني بوده كه شغل بسيار سنگين و مشكليه اما اون شغلش رو رها نكرد كه بشينه به معشوق فكر كنه، با تمام وجود به معشوق فكر مي كرد و كارش رو با عشق او انجام ميداد و مي خواست با هنرش كه شغلش هم محسوب مي شد دل معشوق رو بيشتر بدست بياره و اما مساله آخر كه فرموده بودين عشق و عاشقي مبهمه بايد بگم كه تا به سراغ آدم نيومده بسيار مبهم و شايد خنده دار و جسارتا احمقانه جلوه كنه اما وقتي اومد آدمي متوجه مي شه كه واضح تر از حقيقت عشق هيچ حقيقتي وجود نداره...