• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : من عاشق خود توام اي عشق...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ... اين غزل منزوي عزيز هم از سمت من تقديم به شما:

    بهار و گل به درختان دوباره جان بدهند

    اگر خزان و زمستانشان امان بدهند

    درخت نيستم اما كه باز ، بار دگر

    مرا بهار دگر ، جاي اين خزان بدهند

    به چشم هاي تو جان ميدهم به وعده ي عشق

    كه از من اين نستانند و با من آن بدهند

    چه جاي رنجش ؟ اگر از ازل قرار اين بود،

    كه سهم رنج جهان را به عاشقان بدهند !

    چنانكه عهد چنين بسته شد كه نام ترا

    به عاشقانه ترين قصه ي جهان بدهند

    من از نصيب ، شكايت نميكنم كه نوشت

    به ما ، فقط دو دل خوب و مهربان بدهند

    ز تخته پاره ي ما ، دور نيست ساحل امن

    اگر تلاطم و توفان ، امانمان بدهند

    نه دل من و تو به دريا زديم ؟ حوصله كن ،

    كه عشق و مرگ به ما راه را نشان بدهند