• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : جرعه فشاندن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دوست گرامي واديب

    درباره اين غزل:بعدازتشكروتقديرفراوان

    ------------------------------
    غلام مي نشود مرد عاقبت انديش

    مگربقصدمصفا نمودن دل خويش

    چو رقص باده بيفتد به رقص بيندكوه

    هزار جرعه بنوشد شراب بي تشويش

    به غمزه خاطرساغركشان نيازارد

    عيوب جرگه رندان بري كندازخويش

    سحر خيال صراحي به سركشاند مست

    به صبح :روشن: فردا-ريا نگيرد پيش

    شب شراب نيرزد به بامداد خمار

    ولي خمار به از بار غم براين دل ريش[گل]

    -------------------------------------------------------------؟

    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
    درودبرشمادوست اديبم
    طره اشفتگي-بسياربجا وعالي غزل نيمه کاره ام را کامل کردي
    بنابراين سنداين غزل را سه دانگ بنام شماانتقال ميدهم
    باوجوديکه هنوز "عنوان غزل"انتخاب نشده....جادارد يک بيت ديگر
    به ان بيافزاييدبعنوان مقلع غزل"واسم شما ومن را درآن بگنجانيد
    تاسه دانگ سندش را به شما اعطا نمايم .

    ..اي والله-دست مريزاد

    پاسخ

    هرچه بود تحت تاثير ابيات زيباي جنابعالي سروده شد و شش دانگ از آن شماست ... در مورد دستور شما در مورد افزودن بيت سمعا و طاعتا اما :كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد::::يك نكته در اين معني گفتيم و همين باشد::::از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار::::صد ملك سليمانم در زير نگين باشد