دوست گرامي واديب
درباره اين غزل:بعدازتشكروتقديرفراوان
------------------------------
غلام مي نشود مرد عاقبت انديش
مگربقصدمصفا نمودن دل خويش
چو رقص باده بيفتد به رقص بيندكوه
هزار جرعه بنوشد شراب بي تشويش
به غمزه خاطرساغركشان نيازارد
عيوب جرگه رندان بري كندازخويش
سحر خيال صراحي به سركشاند مست
به صبح :روشن: فردا-ريا نگيرد پيش
شب شراب نيرزد به بامداد خمار
ولي خمار به از بار غم براين دل ريش[گل]
-------------------------------------------------------------؟
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
درودبرشمادوست اديبم
طره اشفتگي-بسياربجا وعالي غزل نيمه کاره ام را کامل کردي
بنابراين سنداين غزل را سه دانگ بنام شماانتقال ميدهم
باوجوديکه هنوز "عنوان غزل"انتخاب نشده....جادارد يک بيت ديگر
به ان بيافزاييدبعنوان مقلع غزل"واسم شما ومن را درآن بگنجانيد
تاسه دانگ سندش را به شما اعطا نمايم .
..اي والله-دست مريزاد