• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : سايه هاي سنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شيدا 

    ديوارها وفاصله ها،آه خسته ام

    اگر از ديوار و فاصله خسته‏اي پس چرا دور وبلاگت ديوار كشيده‏اي ؟ اگر از آه خسته‏اي خوب شايد آسم داري
    از نور سرد و يخ زده ي ماه خسته ام

    كي گفته نور ماه سرد و يخ زده است ؟ احتمالا تو از چيز ديگه‏اي خسته هستي ببم !

    در تنگناي تيره ترين سرنوشت ها

    حتما سرنوشتت را توي فال قهوه ديده‏اي اينقدر سياه و تيره است ، فالتو عوض كن!
    از سايه هاي سنگي اين راه خسته ام

    ميدوني تو اصلا با قوانين فيزيك و شيمي سازگار نيستي ! چرا چون سايه كه ماده نيست تا جرم و وزن داشته باشه و سنگيني كنه ! تازه اگر تو راه باشي و سايه ببيني لابد سايه خودت هست ، پس از وزن خودت كم كن تا سنگين نشود

    از دام دستهاي شب آلود نانجيب

    اين واقعا ديگر استعاره مضحكي است چون اكثر نانجيبيها روز اتفاق مي افتد نه در شب ! چون بي فروغ‏ها در روز روشن بهتر پنهان مي شوند تا در شب كه كور سوي شمع هم از دور دستها قابل ديدن است احتمالا منظورت از نانجيب همان نان در جيب است كه بدليل تنگي قافيه ....
    از اوج هاي ساده ي کوتاه خسته ام

    اي جونم مگه تا حالا اوج گرفته‏اي كه ساده و راه راهش را تشخيص بدي و بعدهم خسته بشي ، توكه نرفته خسته‏اي پس بهتر نري ؟! چون مسافت رفتن و ارتفاع اوج را كسي نميداند...

    از اين همه مسير که در شهر مي دوند

    معلوم خيلي وقته پاتو از ده بيرون نگذاشتي !ديگه توشهر كسي نمي دوه ؟! چون از يك طرف ترافيك بيداد مي كنه از طرف ديگه به دليل آلودگي هوا فعاليت بدني زياد مضر تشخيص داده شده و ...
    از حيله هاي نقشه ي گمراه خسته ام

    والا تا قبر آ.آ.آ.آ 4 انگشته! ماكه نديديم كسي براي نقشه حيله بكشه، در ثاني اينطور كه معلومه هرچي نقشه تا حالا گيرت اومده يا كشيدي، همش گمراه كننده بوده يا تيرت به سنگ خورده كه خسته شدي ، پس روش رسم و يا ابزار نقشه كشي عوض كن يا كلا مرامتو ...

    بي چشمهاي تو که حضور نوازشند

    خوب اينطور كه معلومه ، تو از لحاظ شخصيتي آدمي هستي كه علاقه وافري به ديده شدن داري، توجه ديگران به تو مايه آرامشت ميشه و براي اينكه ديده نمي شي خسته‏اي و دنيارو كوير و شب رو تاريك و نور ماه و سردو يخي ميبيني و دائم فكر مي كني كه سايه‏هائي دنبالتن، يك قدم به جلو را اوج ساده و كوتاهي ميداني و كلمات را بازيچه قرارداده‏اي و افاضه ميفرامائي... عجب حكايتي كلعلي !

    از لحظه لحظه ي شب ،آه خسته ام

    لحظه لحظه ي شب مايه آرامش و آسايش است ، چرا تو از آن خسته‏اي؟شب زمان خلوت كردن است !خلوت كردن با خود ،با خدا ، با ...

    اخطار: .................................؟؟؟؟؟؟؟