• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : اشكال يا هنجار قافيه در شاهنامه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + بهمن 

    غزل از غلامرضا طريقي بود. مايليد، آثارش را بنوشيد

    http://ghazal-tarighi.blogfa.com/

    پاسخ

    سلام ترجيح مي دهم كه اين آثار را بخوانم خواهم آمد
    سلام ... وبلاگم رو به روز کردم ..
    نمي دونم کلا به روز شدن ها رو بهتون خبر بدم يا به روز شدن مثنوي ؟

    پاسخ

    سلام ممنون مي شوم اگر زحمت بكشيد و به روز شدن پستهايتان در مورد مثنوي را به اطلاعم برسانيد

    با سلام و احترام


    خبر تولد شعر جديد به نام ( زلال )

    در دوم بهمن 88

    پاسخ

    سلام آمدم و خواندم پر كاري شما روي كيفيت كارتان تاثير گذاشته است

    سلام جناب آقاي وردياني...

    باعث خوشحالي حقيره كه با شما استاد فرهيخته آشنا شدم....

    مطالب زيباي شما خواندني و و انتخاب قشنگي بود...

    مرا از مطالب پر محتوايتان بي نصيب نگذاريد...

    پاسخ

    سلام ممنون از محبتتون در خدمتم
    اول ممنون از نظر شما ...
    در مورد شاهنامه هم يه سوالي داشتم ... مثل مولانا اشعار به صورت جوششي گفته مي شده يا مثل حافظ کوششي بوده ؟
    پاسخ

    سلام ان شاءالله در يك پست مجزا به اين موضوع خواهم پرداخت

    سلام مهربان

    نكته ي قابل تاملي بودويك موشكافي محققانه درود برشما

    پاسخ

    سلام و درود
    سلام
    زيبا بودومنسجم
    دستتان درست
    استفاده کرديم
    پاسخ

    سلام ممنونم
    + كلاغ راست مغز 

    سلام قاسم عزيز

    ابتدا پ ن شما

    قابل درك است كه بعضي اينگونه فكر كنند

    ولي قابل دفاع نيست كه بعضي اينگونه فكر كنند

    ارزش كار ها از مخاطبان معلوم ميشود

    و كار شما ارزشمند

    يادمان باشد كه خرد جمعي مانند ويكي پديا در هر وبلاگي قابل پياده سازي است

    و اينجا امضاي شما را دارد

    اين وبلاگ اينگونه است

    هر وبلاگي تبديل ميشود به ضمير غايب نويسنده

    به نظر من وبلاگ بي امضاي شخصي بيشتر دل مشغولي است

    نوع كار وبلاگان مشخص به نحوي است كه ديگر حتي اگر مطالبي از وبلاگ شما در جاي ديگر نقل قول شود حداقل من مي دانم كه اين نوشته مربوط به امضاي شما بوده

    اين يعني حقوق نويسنده

    هميشه باشيد

    و اما

    جالب بود ذهن چالشگر شما در اين رابطه

    و دوست داشتني

    پاسخ

    سلام دوست من همانطور كه قبلا هم عرض كردم داشتن دوستاني فرهيخته مانند شما براي حقير باعث افتخار و دلگرمي است ممنون از محبتتان

    سلامي از جنس يكرنگي...

    خيلي جالب بود، دقت نظر شما ستودني است مثل هميشه...

    كلامتون تا هميشه سرشار

    پاسخ

    سلام لطف داريد سر بلند باشيد

    کار بسيار ارزشمندي انجام مي دهيد

    باعث افتخار است كه از نظرات جنابعالي در نقد و بررسي اشعار

    بهره مند شويم

    با سپاس فراوان

    پاسخ

    سلام لطف داريد خوشحالم كه اين مباحث برايتان قابل استفاده بوده

    سلام بر استاد عزيز و گرامي .

    كلي امروز از زيارتتون و استفاده از محضرتون خوشحال شدم . اگه يه وقت بي ادبي شد هم ميبخشيد انشالله .

    مطلب خيلي مهمي رو اشاره كرديد كه اين مسير به هيچ انتهايي نرسيده و در واقع هرچي جلوتر ميره نياز به فعاليت تو عرصه هاي ادبي و فرهنگي بيشتر و بيشتر ميشه و درسهاي فوق العاده اي ميشه از دل همين مطالب بيرون كشيد . . . .

    پاسخ

    سلام دوست من بحث خيلي خوبي مطرح شد و من كلي از نظرات شما استفاده كردم خوشحالم كه همسو مي انديشيم

    سلام برادر

    ما كه قبول داريم شما هم خوب مي فهميد و هم خوب تحقيق مي كنيد.. غرضتان را هم مي دانيم كه تفاخر نيست

    پاسخ

    سلام استاد، بنده شاگرد شما هستم و در محضر تان هميشه نو آموز،افتخار داديد...
    بسيار آموختم
    پاسخ

    گل

    سلام آقاي وردياني عزيز...

    نكته ي جالي بود...

    يعني منظورتون اينه كه لهجه ي خراساني در شعر فردوسي ديده ميشه؟!

    چه ريز بينانه...

    مثل هميشه جالب بود...

    مثل همه بحث هاي قشنگتون

    ياعلي

    پاسخ

    سلام لطف دارين
    + بهمن 

    اين مهم نيست که دل تازه مسلمان شده است

    که به عشق تو قمر قاري قرآن شده است

    مثل من باغچه خانه هم از دوري تو

    بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

    بس که هر تکه ي آن با هوسي رفت دلم

    نسخه ي ديگري از نقشه ي ايران شده است

    بي شک آن شيخ که از چشم تو منعم مي کرد

    خبر از آمدنت داشت که پنهان شده است

    عشق مهمان عزيزي ست که با رفتن او

    نرده ي پنجره ها ميله زندان شده است

    عشق زاييده ي بلخ است و مقيم شيراز

    چون نشد کارگر آواره ي تهران شده است

    عشق دانشکده تجربه ي انسانهاست

    گر چه چندي ست پر از طفل دبستان شده است

    هر نو آموخته در عالم خود مجنون است

    روزگاري ست که ديوانه فراوان شده است

    اي که از کوچه معشوقه ي ما مي گذري

    بر حذر باش که اين کوچه خيابان شده است

    پاسخ

    غزل قشنگي بود
       1   2      >