سلام جناب وردياني
عذر تاخير...
البته هميشه مطالبتان را مي خوانم ولي اغلب فرصت يادداشت ندارم و بعدا دوباره سر ميزنم
در پست قبليتون در مورداكفا گفته بوديدغير مواردي كه شما فرموديدكه ابيات نادري با اين عيب هستند درشعري حرف ث با ذ هم قافيه شده است:
گفتي كه مخالف تو زين سپس مرا
نبود به هيچ حالي بيامر تو حديث
رفتي و راز گفتي با دشمنان من
وآن كس كه گوش دار تو بود ان همه شنيذ
..........................
اما در مورد ديو مطالب در خوري ذكر كرديد كه توضيحات مجمل و كافي در خود داشت
ديو قبل از ظهور زردشت به پروردگاران قديم آريايي مشترك بين اجداد مردم و هند اطلاق مي شد :چنان كه در مذاهب هندي هنوز لفظ سانسكريت دوا به معني پروردگار و خداست اما پس از جدايي ايرانيان از هندوان پروردگاران مشترك قديم يعني ديوان كه مورد پرستش هندوان بودند نزد ايرانيان گمراه كنندگان و شياطين خوانده شدند چنان كه در آيين مزديسنا كلا به مردم بد منش اطلاق مي شود
در بعضي افسانه ها مازندران سرزمين ديوان شناخته شده است بعضي ها معتقدند كه ديوها ملت ها ي غير آريايي بودند :
تو مر مردم ديو را بدشناس
كسي كو ندارد به يزدان سپاس (شاهنامه)
داستان ديو سپيد معروف است و جنگ كيكاوس با ديوان مازندران...كه شما ذكر نموده ايد...
احتمالا منظور از ديوان همان آدميان قوي هيكل و شجاعي بوده اند كه در قديم ساكن مازندران بوده اند و يا هر چند يك بار از ممالك مجاور به آن ناحيه مي تاخته اند و اينكه ديوان را با شاخ و دم نوشته اند و تصوير ميكنند ظاهرا به اين علت بوده كه مردم تبرستان اغلب پوستين پوش بوده اند و بنا به شاهنامه از عهد قديم پوست سگ و گرگ و ببر و غيره مي پوشيده اند :سگسار گرگسار و ...