سلام
فكر ميكنم حوا يعني معناي انسان
حالا مهم نيست چه طور خلق شده و اين كه :
ماده اوليه خلقت حوا در قرآن مرد بوده و...و اين كه
درباره ماده اوليه خلقت حوا دو نظريه وجود دارد؛ الف) از دندههاى پهلوى آدم عليهالسلام. ب) از باقى مانده گل آدم عليهالسلام ...
مهم اينه كه
قرآن از اشتراک معنوى زن و مرد و رويکرد آنها به خدا، يکسان سخنى مى گويد و جايگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى يکسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختيار و آزداى به حساب مى آورد و در نهايت مى فرمايد:«آن اکرمکم عند الله اتقيکم»(حجرات، 49 . 13). با کرامتترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بنابراين بايد بدانيم که با اين بيانات قرآنى، ديگر حق نداريم، زن را موجودى پستتر از مرد بدانيم مگر به سبب مقامات معنوى ايشان. زن بايد داراى آرمانها و اهداف تکاملى باشد و به امور کوچک و حقير سرگرم نشود.
و زيباست آدم وقتي با حوا آرامش را مي فهمد وعناي خودش را مي يابد و هر دو براي تكامل هم كنار هم درك مي شوند
زيباترين داستان عشق و مهر
ابتدايي ترين و قشنگ ترين صورت عشق
در كتاب هبوط دكتر شريعتي نقل شده آن جا كه آدم بي حوا قرار ندارد و حوا بي آدم سكون
آن جا كه حوا بر بالين آدم او را خفته مي بيند و برايش زمزمه مي كند:
با تو همه ي رنگ ها ي اين سرزمين را آشنا مي بينم
با تو همه ي رنگ ها ي اين سرزمين نوازشم مي کنند
با تو آهوان اين صحرا دوستان هم بازي من اند
با تو کوه ها حاميان وفادار خاندان من اند
باتو زمين ,گهواره اي است که مرا در آغوش خود مي خواباند
ابر حريري است که بر گاهواره ي من کشيده اند
و طناب گاهواره ام را مادرم
که در پس اين کوه ها همسايه ي ماست
در دست خويش دارد
با تو دريا با من مهرباني مي کند
با تو سپيده ي هر صبح بر گونه ام بوسه مي زند
با تو نسيم گيسوانم را شانه ميکند
با تو من در بهار مي رويم
با تو من در عطر ياس ها پخش مي شوم
با تو من در شيره ي هر نبات مي جوشم
با تو در هر شکوفه مي شکفم
در طلوع لبخند ميزنم
در هر تندر فرياد شوق مي زنم
در حلقوم مرغان عاشق ميخوانم
در ناي جويباران زمزمه ميکنم
با تو من در روح طبيعت پنهان در رگ جاري ام در نبض
با تو من بودن را زندگي را شوق را عشق را زيبايي را مهرباني پاک خداوندي را مينوشم
و بوي باران, بوي پونه ,بوي خاک
شاخه هاي شسته , باران خورده , پاک
همه خوش ترين يادهاي من , شيرين ترين يادگارهاي من اند
و آدم برايش مي خواند:
بي تو ,من رنگ هاي اين سرزمين را بيگانه ميبينم
بي تو من با بهار مي ميرم
بي تو من ...
بي تو من ...
و...