با سلام
خيلي دلنشين بود . مخصوصا قسمت آخر.با تمام وجود لذت بردم.
سلام جناب وردياني ...
خيلي مطلب جالبي بود . من هم اين ديدگاه حافظ رو مي ژسندم ... كي مي دونه كه اون ور چه خبره ؟؟؟؟؟
سلام آقاي وردياني عزيز
مثل هميشه خوندني وگرفتني بود ممنون ازاين هديه قشنگ
پدرم سلام :
يك اعتراف ، اين مطلب چنان لرزه اي به جانم انداخت كه فقط خدا ميداند و بس .
فقط يك چيز را خوب درك نكردم اونم اين مطلب پايينيه . ممنون ميشم اگه آگاهم كنيد .
خواهي که آنچه از تو مي دانم با خلق بگويم تا سنگسارت کنند ؟شيخ گفت : اي بار خدايا ! خواهي تا آنچه از رحمت و از کرم تو مي بينم با خلق بگويم تا ديگر هيچکس سجودت نکند ؟آواز آمد : نه از تو نه از من!
يك دنيا سپاس بخاطر دعوتتون و انتخاب مطالبي كه شايد تا به حال نشنيده ايم .
هميشه سبز باشيد
با سلام و سپاس از اين دقت نظر و ظرايف مشروح.
به واقع من هم همين گونه مي انديشم. الته بايد به خراب كردن هم با ديدي روشنتر و ارزشي نگريست و باور كرد كه هر خرابي خراباتي نيست.و لي گام نهادن در ميخانه ي دوست براي مستي شرايطي دارد بس تعب ناك. كه گذر از اين راه پر پيچ و خم ديگر رحمي به هوش نمي كند. بر اشرف مخلوق گزندي از رو ي غضب الهي نيست اما مراتب قرب الا الله ميزان است كه مصداق قوم قليل و كثير را مي رساندوعشق بهانه ي طي طريق براي سالكان است.
سلام بر شما دوست عزيز و بزرگوار که کلي هميشه لطف بي اندازه داريد .
تحليل دلنشين و زيبايي بود بر نگرش حافظ به مساله ي سر خدا .
مفاهيم ابيات و كنار هم قرار گرفتنشون تقريبا اونچه فرموديد رو ميرسونه و البته ميشه اينم اضافه كرد كه اولين خطايي كه كرد اين بود كه از گندم خورد . از همين جا هم ميگه كه پدرم روضه ي رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جويي نفروشم . كه اگه اين گندم خوردن نبود رسيدني هم در كار نبود . به عبارتي اشاره داره به اين مضمون گفته ي عرفا كه براي ساختن بايد خراب شد . و اين خراب شدن حافظ كه ميگه بخشوده ميشه اون خراب شدن خاص و در به در شدن و . . .