• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : مردي به روي پنجره ي خيس مي نوشت...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 38 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام استاد

    ببخشيد اگر استاد خطابطون كردم (احساس ميكنم از اين كه شاگرد ضعيفي مثل من داشته باشيد ناراحت ميشويد) آخر نظرات شما رو در وبلاگ استاد و رهبر بي چون و چراي قلبم جناب آقاي واحدي (لبگزه) كه ميخوندم ديدم شما ايشون رو استاد خطاب كرديد اول فكر كردم باهم همكلاسي هستيم اما وقتي به وبلاگ شما سر زدم و البته ببخشيد كه بدون اجازه و رخصت و در نزده وارد شدم ديدم چه اشتباه بزرگي ميكردم از اين كه تا به حال آقا سيد محمد رضا واحدي رو استاد خطاب ميكردم؛‏چون ايشون شاگردهاي خوبي مثل شما دارند و ما در مقابل شما (آن ذره كه در حساب نايد مائيم) ...... با اجازه تون من شما رو لينك ميكنم و از اين به بعد استاد خطابتون ميكنم. راستي استاد يه غرفه بهشت ناقابل داريم كه اون هم از افاضات جناب واحدي است اگر وقت داشتيد و قابل دونستيد زير پاهاي مهربونتون رو هم نگاه كنيد. راه روهاي غرفه بهشت را با مژه هايم جارو کشيده و با تکه هاي قلب شکسته ام فرش کرده ام. اي کودکان خيال من ساکت ميهمان در راه است.

    پاسخ

    من واقعا نميدانم چه بايد بگويم من آنم كه من دانم پر از عيب و نقص و چطور شرمنده ي اين همه محبت شما نباشم. از خداوند متعال مي خواهم كه به بنده حقير رحم كند كه بدتر از آنم كه مردم مي پندارندم هميشه سربلند باشيد