• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : عشق هاي رفتني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام گرامي

    شعر بسيار زيبايي بود

    در عين ايجاز پر محتوا و غني

    مطلب( آژند ) را خواندم خيلي غير منصفانه عشق را با تازيانه قهر رانده بودند

    عشق هديه اي ست كه از سوي آفريننده هستي به آدم خاكي هبه شده و همه متون ادبي دنيا ، كتاب هاي ديني و مذهبي، داستان ها و اشعار و مقالات و... همه بن مايه اي از عشق دارند

    عالم بر مدار عشق مي چرخد و ركن و عمود خيمه هستي عشق است

    هرچه گويم عشق را شرح و بيان

    چون به عشق آيم خجل گردم از آن

    از صداي سخن عشق نديدم خوشتر

    يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند

    يك نكته بيش نيست غم عشق و اين عجب

    كز هر زبان كه مي شنوم نا مكرر است

    آنچه ايشان فرموده اند مرا به ياد خاطره اي از دوستي انداخت كه مي گفت: چه كسي مي گويد نمي شود سيگار را ترك كرد من تا حالا 20 بار ترك كرده ام

    از يك دلبستگي ويا وابستگي به سوي وابستگي و دلبستگي ديگر رفتن را چه كسي عشق مي نامد؟

    عشق هايي كز پي رنگي بود

    عشق نبود عاقبت ننگي بود

    اين گونه هوس ها و تمايلات ناشي از هيجانات دروني عشق نام ندارند

    همان اعتياد به سيگار و مواد مخدرند كه مي توان 20 بار تركشان كرد و باز سيگاري بود و باز عاشق

    زياده گوييم را ببخشيد