• وبلاگ : طرّه ي آشفتگي
  • يادداشت : هفت خوان سنت!!!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سايه ات گر قدمـــــي بـــــر لب دريـــا زده بود

    موج دريـــــا به تماشـــــاي تو در جا زده بود

    صبحدم صيـــــت تو پيچيد به صحرا چو نسيم

    عطر گيســـــوي تــــو بر دامن صحرا زده بود

    مي چميــــدي به چمــــن مست چو آهوي خُتَن

    ماتـــــش آئينــــه ي دل محـــو تماشا زده بود

    نور در نور شــــد از بارقـــه ات دشت و دمن

    اهـــــرمـــــن زانـــو مگر پيـش اهورا زده بود

    سيـــــب آسيــــب نـزد بـــــر يم حيثيّت خـويش

    تاج گـــــل بـــــر شـــــرف آدم و حـوّا زده بود

    حاصلـــي جز عـرق شرم مگر داشــت به روي

    هر کسـي طعـــــنه به ســـوداي زليخا زده بود

    واقعا کاري کردند که آدم روش نميشه بگه نفهميدم چي گفتين !!! اصلا از اين نوع اشعار دل خوشي ندارم ...
    بعضي وقت ها خود شاعر هم نفهميده چي گفته اما هزار و يک معني ازش اندشمندان ! استخراج مي کنند !!!
    شعبان شد و پيک عشق از راه رسيد
    عطر نفس بقية الله (عج )رسيد
    با جلوه سجاد(ع)و ابوالفضل(س) و حسين(ع)
    يک ماه و سه خورشيد در اين ماه رسيد
    سلام گرامي
    اعياد شعبانيه و طلوع انوار آسماني ولايت بر شما
    تبريک و تهنيت

    سلام.

    دل و جانتان " حسين آباد .

    باسلام وسپاس فراوان

    به روزم با يک غزل جديد.منتظرتان هستم[گل]

    سلام استاد گرامي

    هر شعر شناس ، شاعر و صاحب نظر در حيطه شعر و شاعري مي داند كه براي سرودن هر قالبي اعم از سپيد ، نو ، جيغ بنفش!!!و...

    بايد با شعر كلاسيك آشنا و نه فقط آشنا كه در آن ماهرباشد

    همه زيبايي شعر به تصوير سازي هاي شاعرانه و خيال پردازي هاي شور انگيز و دلنشين آن ست

    شعر در هريك از قالب هاي كلاسيك ويا مدرن كه باشد

    با صور خيال جان مي گيرد و با مخاطب ارتباط بر قرار مي كند سنت هفت خوان ندارد پله هاي اصولي و راه گشايي دارد براي حتا رسيدن به پست مدرن

    مستدام باشيد

    پاسخ

    ممنون از اظهار نظرتان بسيار بجا و سنجيده فرموديد

    باسلام وارادت فراوان

    به روزم با يک غزل جديداز خودم.آمدنتان را پاس مي دارم.منتظرم[گل]

    باسلام وارادت فراوان

    به روزم با يک غزل جديداز خودم.آمدنتان را پاس مي دارم.منتظرم[گل]

    موشي كه از پشت تخت مي گذرد

    لحظه اي بسوي ميز كامپيوترم مي لغزد

    و اينک منم ،توي كامپيوتر !

    آآآآآه كه قادر به دريافتن اين غزل نيستم . . .

    هيچ كس خودش و آنچه مي نمايد نيست....