سلام
[گل] دريغا که فصل جواني برفت به لهو و لعب زندگاني برفت
ز سوداي آن پوشم و اين خورم نپرداختم تا غم دين خورم
دريغا که مشغول باطل شديم ز حق دور مانديم و غافل شديم
چه خوش گفت با کودک آموزگار که کاري نکرديم و شد روزگار
نکو گفت لقمان که نا زيستن به از سال ها بر خطا زيستن
هم از بامدادان در کلبه بست به از سود و سرمايه دادن ز دست
جوان تا رساند سياهي به نور برد پير مسکين سياهي به گور
[گل]
"ما هستيم"«تا در عالم شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست "ما هستيم"»
سلام استاد
احسن الغزل سرو ده ايد
لذت بسيار بردم
در صنوبر صبر منتظر حضور گرم و نظر ارزشمند تان مي مانم
اگر اجازه بدهيد به پيوندهايم اضافه كنم طره آشفتگي را
مقدم تان گلباران
سلام جناب طره.
لذت بردم از اين شعر روح نواز و ارزشمند.
شاعر بمانيد.